بررسی قدرت و اتوریته در انجمن زنان ایرانی

 

در ابتدا لازم میدانم که درک خودم را از قدرت و اتوریته روشن کنم که منظورم برای شما دوستان زمانی که این واژه ها را بکار میبرم روشن باشد. بنظرم قدرت یک فرد یا یک دسته در یک جمع ، یعنی امکانی که توانایی پیشبرد خواسته ای را در آن جمع به فرد یا دسته ای میدهد. بررسی قدرت در یک جمع هم یعنی بررسی اینکه  به چه میزان و برچه اساسی میتواند خواسته ای دریک جمع پیش رود و شکل سازماندهی جمعی چقدر این امکان را برای همه در یک سطح قرار میدهد و یا بر عکس در دست افرادی متمرکز میسازد. مراکز تصمیم گیری در یک جمع و  رابطه افراد با این مراکز میتواند میزان تقسیم قدرت در یک جمع را روشن کند. در واقع تفاوت قدرت در یک جمع  فاکتوری است که میتواند در آن جمع تفاوت توانایی در پیشبرد نظر ایجاد کند.

 منظورم از اتوریته هم  اعمال آن قدرت فردی یا گروهی بریک فرد است که او را از خود شدن مانع میشود و از فرد این امکان را میگیرد که من خویشتن را تحقق بخشد. در اینجا این نکته را روشن کنم که من در اینجا نمیخواهم ارزش قدرت در یک فرد را نفی کنم. من سوء استفاده از این قدرت و اعمال اتوریته بر دیگری را نفی میکنم. اتوریته ای که دیگری را برخلاف خواست او شکل میدهد. در ضمن من در اینجا از قدرت در ابعاد یک حکومت هم حرف نمیزنم. من از قدرت در یک جمع محدود حرف میزنم. در نتیجه این مانع از خود شدن هم در آن عمق نقش قدرتهای بزرگ نیست. این مانع از خود شدن بیشتر میتواند به اینصورت خود را نشان دهد که فرد شخصیتی دوگانه را در خود حفظ کند. در آن جمع کوچک به آن چیزی که خوشایند جمع هست تظاهر کند و در زندگی خصوصی انسان دیگری باشد. در ضمن من اتوریته پذیر را در چنین جمعی یک قربانی نمیدانم. بلکه فکر میکنم به هر دلیلی که یک فرد اتوریته فردی یا جمعی را تمکین میکند، بنوعی در ادامه این رابطه نابرابر شریک است. و بنظرم برای رفع این رابطه غیر سالم هر دو طرف این رابطه باید به خود نگاهی انتقادی بیاندازند.  مسئله اتوریته در انجمن را هم از این زاویه مطرح نکردم که این مشکل رافقط در انجمن میبینم. بلکه از این جهت طرح کردم که فکرمیکنم کم و بیش مشکل همه تشکل ها و متاسفانه حتی تشکل های زنان است و بعد از بیست و اندی سال لازم است که نگاهی انتقادی و بدون تعارف به خودمان بیاندازیم.

 

درسال 1986در شهر کلن انجمنی با عنوان  انجمن فرهنگی و هنری زنان ایرانی آغاز به کار کرد. یک سال بعد یعنی در سال 1987 این انجمن نام انجمن زنان ایرانی کلن را برگزید و با هدف کمک به زنان ایرانی جهت حل مشکلات فردی و اجتماعی و کوشش در جهت یگانگی و همکاری بین زنان از هر مذهب، قوم و مسلک آغاز بکار کرد. در جلسات هفتگی انجمن در طول سالها بطور متوسط  بیست نفر شرکت کرده اند و در حال حاضر هم انجمن بین 30 تا 40 عضو دارد و به جرئت میتوانم بگویم که نمیتوانسته زنی در کلن زندگی کرده و به مسائل زنان علاقمند باشد ولی حداقل یکبار پایش را در جلسات  انجمن نگذاشته باشد. البته این را هم اضافه کنم که یکی از سه زنی که پای اولین اساسنامه را امضاء کرده اند. فردوس تاج الدینی هست که در این جلسه هم حضور دارد و تاکنون صبورانه و مصمم در انجمن ایستاده و در تغییرو تصحیح اهداف مطرح در اساسنامه های دوم  و سوم همکاری فعال داشته است.

 

در ابتدا انجمن دو ارگان تصمیم گیری داشت : یکی مجمع عمومی و دیگری هیئت مدیره

اجلاس مجمع عمومی سالیانه یک بار بود و با شرکت نصف بعلاوه یک اعضا رسمیت مییافت. هیئت مدیره در اساسنامه اول از سه نفر تشکیل میشد. این سه نفر به فاصله دوسال از طرف مجمع عمومی انتخاب میشدند. طبق اساسنامه هیئت مدیره بین دو اجلاس مجمع عمومی هدایت کننده و مسئول و نماینده انجمن بود و دو تن از اعضائ هیئت مدیره از جمله رئیس هیئت مدیره بعنوان نمایندگان انجمن در مجامع رسمی و غیر رسمی بودند.

من از بار قدرتی که در این واژه ها خوابیده صرف نظر میکنم فقط تفاوت قدرت یک فرد در هیئت مدیره یا خارج از آن را میتوان به این صورت دید که برای اجرای هر عملی یا نصف بعلاوه یک مجمع عمومی و یا نصف بعلاوه یک هیئت مدیره میبایست با آن موافق میبودند. در انجمنی که هیچوقت کمتر از سی عضو نداشته. در اساسنامه اول که هیئت مدیره 3 نفره بود. رای دو نفر در هیئت مدیره معادل  حداقل 16 عضو انجمن بود. برای فراخواندن یک جلسه فوق العاده مجمع عمومی هم یا در خواست هیئت مدیره و یا درخواست کتبی یک سوم اعضاء لازم بود.     

 

در اساسنامه دوم که در سال 1987 نوشته شد. در زمینه تصمیم گیری یک ارگان دیگر به عنوان کمیسیون بازرسی اضافه شد. تعداد اعضای هیئت مدیره به پنج عضو اصلی و دو عضو علی البدل افزایش یافت و زمان مسئولیت آن هم به یک سال کاهش یافت. این به خودی خود نشان دهنده کاستن از قدرت هیئت مدیره و پخش قدرت دربین افراد بیشتری در انجمن است.

برای اینکه بیان لغوی قدرت را روشن تر کنم، عین جمله اساسنامه را بیان میکنم:

 اعضائ انجمن بدون حق رای و با حفظ ضوابط جلسه میتوانند در جلسات هیئت مدیره شرکت کنند.

 این شکل بطور ناخودآگاه انعکاسی از جامعه مردسالار طبقه بندی شده است ولی در عین حال باید این را در نظر گرفت که حتی برای چنین حقی هم در بین هیئت مدیره زنانی مبارزه کرده اند.

 اعضای کمیسیون بازرسی هم که دو تن بودند و در مجمع عمومی انتخاب میشدند. حق شرکت بدون رای در جلسات هیئت مدیره و امکان دسترسی به اسناد انجمن را داشتند.

بنظر من این شکل از اساسنامه خود به خود راهی برای ایجاد دسته بندی در انجمن باز میکرد.چون برای اجرای هر ایده ای یا اکثریت هیئت مدیره و یا نصف بعلاوه یک مجمع عمومی میبایست موافق باشند. یعنی به زبان دیگر هر عضوی که در هیئت مدیره نبود در صورتی قادر به پیشبرد نظر خود بود که یا نصف بعلاوه یک مجمع عمومی را قانع کند و یا نصف بعلاوه یک هیئت مدیره را.

 

در سال 1988 با آمدن اعضای تازه ای بازاز نظر شکستن قدرت متمرکز در دست هیئت مدیره ارگان جدیدی شکل گرفت که آن کمیته ها بودند. کمیته ها میتوانستند برای پیشبرد اهداف انجمن باآئین نامه و برنامه ای که در مجمع عمومی میبایست به تصویب برسد حق تصمیم گیری و اجرا داشته باشند. اما یک نفر از هیئت مدیره میبایست در کمیته برای هماهنگی شرکت داشته باشد.  در آئین نامه داخلی چند کمیته اصلی از جمله حقوق زنان، خدماتی، فرهنگی، ورزشی، تعلیم و تربیت کودکان به عنوان ارگان انجمن تعریف شده بود ولی البته اگر عده ای میتوانستند در مجمع عمومی جمع را به ضرورت اجرای عملی متقاعد کنند، میتوانستند کمیته ای موقت بزنند و برنامه ای را که در آن مجمع عمومی تصویب شده بود پیش ببرند. شکستن قدرت باز هم در اینجا خود را نشان میدهد.

 درآخرین برنامه و اساسنامه انجمن که در سال 2002/2001  تدوین شد. طرحی از طرف تعدادی از اعضای انجمن در مورد شکل سازماندهی کار به مجمع عمومی ارائه شد که در چندین نشست پی در پی مجمع عمومی از جانب اکثریت انجمن تصویب شد که تا به امروز به قوت خود باقی است.

در شکل سازماندهی جدید همچنان مجمع عمومی بالاترین ارگان تصمیم گیری در انجمن ماند ولی هیئت مدیره از ساختار انجمن خذف شد و بجای آن کمیته ها و جلسه هماهنگی تعریف شدند. کمیته ها بطور داوطلبانه از اعضا و یا دوستداران انجمن تشکیل میشدند که بطور دائم یا موقت میتوانستند فعالیت کنند. برنامه کمیته ها میبایست در چارچوب اهداف انجمن باشد ولی کمیته ها در چگونگی اجرای طرح خود اختیار کامل داشتند. چند کمیته بطور ثابت و در کنار آنها کمیته های موقتی بسته به مناسبت هایی میتوانستند به وجود آیند و فعالیت کنند. ولی کمیته ها مجبور نبودند که در یک مجمع عمومی جمعی را با خواسته خود متقاعد کنند. افراد کمیته موقت کافی است که در یک روز دوشنبه در مورد طرح پیشنهادی خود صحبت و انجمن را از طرح خود باخبر کنند. طبق اساسنامه باید جلسه هماهنگی هر سه ماه یکبار در انجمن تشکیل شود، که گزارش کار کمیته های مختلف به آگاهی همه برسد. کسانی که این طرح را آوردند. با این هدف بودند که انجمن را به صورت ظرفی در آورند که نظرات مختلف در آن بدون نیاز به متقاعد کردن هم در پیشبرد نظرشان بتوانند همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند و انرژیشانرا بجای جدل با یکدیگر روی کاری که میخواهند، متمرکز کنند وبسته به سلایق خود با دیگر حرکت های اجتماعی همکاری کنند. این طرح با پذیرش  گرایش های موجود بعنوان واقعیتهایی در درون جنبش زنان، به دنبال راهی برای همزیستی مسالمت آمیز این گرایش ها بود. تا نظرات مختلف بی آنکه مجبور به متقاعد کردن یکدیگر برای انجام عملی باشند و یا بتوانند مانع کار دیگری بشوند، در کنار هم فعالیت کنند و تنها همه چیزی را که پرنسیب عمومی است یعنی نفی تبعیض جنسی را زیر پا نگذارند. این شکل به انجمن امکان میداد که بعنوان یک بستر برای فعالیت جمع عمل کند. کسانی که این نظر را آوردند میخواستند با حذف هیئت مدیره شکل هرمی قدرت را تغییر دهند تا افراد در یک سطح قدرت در کنار هم کار کنند. شکل سیالی از تشکیلات که بسته به علاقمندی و نیاز ووقت افراد شرکت کننده بتواند حجمی پیدا کند. پیشنهاد دهنده ها نه میخواستند نظرات مختلف را حذف کنند و نه اصراری داشتند که آنها را به هم نزدیک کنند. چون از دید آنها تنوع نظردر درون یک تشکل زنان، از ماهیت فرا طبقاتی جنبش زنان ناشی میشود، که اجتناب ناپذیر است. تنها میخواستند ظرفی ایجاد کنند که بتواند بجای هدر دادن انرژی زنان در تقابل با یکدیگر، آن را به سوی حل مسئله تبعیض جنسی متمرکزکند.

این طرح از جانب اکثریت انجمن پذیرفته شد. اما همه کسانی که به طرح رای دادند، لزوما با اهداف آن موافق نبودند، یعنی برخی از کسانی که شکل بدون هیئت مدیره را پذیرفتند، به این دلیل نبود که در سیستم هیئت مدیره ای تفاوت قدرتی میدیدند، بلکه به این دلیل بود که مسئولیت داشتن در هیئت مدیره وقت بسیاری طلب میکرد که عملا دیگر کسی داوطلب آن نبود. انجمن، زنان فعال زیادی را از دست داده بود و چند جلسه برای انتخاب هیئت مدیره بی نتیجه مانده بود. به این ترتیب شکل جدید سازماندهی رای آورد بی آنکه اکثریت اعضا به ضرورت تقسیم قدرت در انجمن رسیده باشند. حال چندین سال است که این شکل از سازماندهی در انجمن وجود دارد. از نظرامکان اجرای ایده ای، تفاوت با گذشته محرز است . مثل همین ایده نقد خودمان، اینکار در گذشته به این سادگی ممکن نبود. شکل جدید سازماندهی کوشیده به اعضاء به یک میزان قدرت دهد و اعضاء را در تعیین حرکتهای انجمن به یک میزان سهیم کند ولی در عمل نتوانسته آن را کاملا تحقق بخشد. چون بنظر من اساسنامه نمیتواند تفکر افراد را تغییر دهد و آن چیزی که باید اساسنامه را اجرا کند افراد هستند که با تفکراتشان مهر خود را بر  آن میزنند. بر میگردم به سیر نگرشی که از ابتدا در انجمن نسبت به ایجاد یک تشکل زنان وجود داشت. دو نگرش در این مورد از ابتدا آگاهانه یا ناخود آگاه وجود داشتند. زنان با دو گرایش مختلف به انجمن آمده بودند. بسیاری روی مسائلی که خود به مثابه یک زن در زندگی خصوصی ویا اجتماعی تجربه کرده بودند به مبارزه متشکل با  زنان دیگر روی آورده بودند و برخی هم زنانی بودند که آمدنشان به انجمن بیشتر بخاطر مبارزه با دولت جمهوری اسلامی بود. یعنی به بیان دیگر اگر جمهوری اسلامی نقطه ضعف فاحش تری داشت و مسئله زنان بمب زیر جمهوری اسلامی نبود، بسیاری از آنان در صفوف جنبش زنان نبودند. نگرش اول  تشکیلات را ظرفی برای بارور شدن اندیشه رهائی زن میدید. گرایش دوم تشکیلات را بیشتر اهرمی در خدمت اعمال قدرت به دولت اسلامی میدید و قبل از هر چیز توجه به این پتانسیل در یک تشکیلات را داشت. هر کدام از این گرایشات شیوه عمل متفاوتی داشتند. تفکر اول میکوشید فاصله فرد رابا تشکیلات بیشتر کند تا فرد به فردیت خود نزدیک شود. در حالیکه تفکر دوم میخواست که فاصله فرد را با تشکیلات از بین ببرد. چون تشکیلاتی که برایش اعمال قدرت به مخالف خارجی اساس است، یکپارچگی هم در آن اساسی میشود. گرایش اول فردیت را عمده میکرد و گرایش دوم تشکیلات را. یا به زبان ساده تر گرایش اول میگفت : من یک زنم و گرایش دوم میگفت من یک انجمنی هستم. به نظر من گرایش اول عمدتا زنانی بودند که با تصور از تشکیلات به شکل گذشته فاصله گرفته بودند و یا آن را اساسا نمیشناختند. گرایش دوم  را زنانی تشکیل میدادند که برایشان تصور از تشکیلات به همان صورتی که بسیاری از ما تجربه کرده ایم طبیعی و درونی شده بود. بهمین دلیل گرایش اول نقد انجمن را طبیعی تلقی میکرد. گرایش دوم کسانی را که به انتقاد از انجمن میپرداختند، نوعی مخالف تشکیلات  و منفی تلقی کرده  و به  کارشان با بد بینی و شک نگاه میکرد. البته منظورم از نقد انجمن، نقدی بود که در درون از آن میشد منظور من نقد افرادی نیست که کلا مخالف وجود یک جمع زنانه بودند و انجمن را از این زاویه در شهر کلن مورد انتقاد قرار میدادند. این دو گرایش چه در آنهایی که انجمن را ترک کردند و چه آنهایی که ماندند وجود داشت و دارد.

گرایش اول نمیخواست تشکیلات را نفی کند. آنها نمیخواستند قدرتی را که با جمع شدن انسانها از آنها شکل میگیرد را نفی کنند. مسئله چگونگی تشکیلات بود. هیچ کدام از دو دسته ارزش متشکل بودن را منکر نبودند ولی یکی به فردیت و قدرت فرد تمایل داشت و دیگری به عکس آن.

دربرخورد به مسئله قدرت ، تقسیم قدرت در تشکیلات، بعنوان شرط پایه ای در تحقق فردیت، طبیعی است که برای افراد گرایش اول همیشه مورد توجه بود که در نهایت هم به طرح شکل سازماندهی جدید انجامید. در حالیکه برای گرایشی که برایش قدرت کل انجمن مطرح بود نمیتوانست مورد توجه باشد. در این دیدگاه فرد به تقسیم قدرت فکر نمیکرد. برایش قدرت مرکزی کاراتر بود. فرد با این دیدگاه اگر مشکلی با قدرت پیدا میکرد دراین بود که در این قدرت مرکزی سهیم است یا نه.

 

 درک مشترک طبیعتا افراد را در کنار هم قرار میداد. گرایشی که به انجمن بیش از فردیت بها میداد در برابر کسانی که معترض و یا منفرد بودند دسته یکپارچه ای را نشان میداد که خودش هم خود را به عنوان دسته نمیشناخت. چون در واقعیت هم آن همه با هم نشستی نداشتند. توده ای از زنان شکل گرفته بود که در واقع هم به انگیزه های واحدی جمع نشده بودند. برخی در بینشان بدلیل دوستی و یا آشناییهای خارج از انجمن قرار گرفته بودند و آن را ادامه طبیعی آن دوستیها میدیدند. برخی میخواستند که دوستی همه با هم بین زنان ایجاد کنند و تلاش داشتند که بعد ازجلسه انحمن همه با هم به کافه ای بروند. برخی برای فرار از تنهایی بینشان بودند. برخی میکوشیدند که با جمعی دوستی داشته باشند و برایشان پذیرفته شدن از طرف یک جمع اهمیت داشت. برخی با خصوصیت هژمونی طلب در این جمع بودند. برخی خود قدرت طلب نبودند ولی از فرد در قدرت حمایت میکردند و غیر مستقیم در قدرت سهیم میشدند. برخی در همان جمع هم میکوشیدند مستقل بمانند. برخی با اعمال قدرت به دیگران موافق نبودند ولی برای از دست ندادن دوستی جمع سکوت میکردند. ارزشهایی هم به ایجاد روابط ناسالم کمک میکرد. ارزشهایی که در جوامع استبداد زده  درونی میشود ، مشکوک بودن فرد معترض و پذیرفته بودن فرد سربراه. درک غلطی هم از دوستی  نقش بازی میکرد. درکی که دوستی را با سازش یکی میبیند و نظر مخالف را با دشمنی یکی میکند. مجمو عه ای از تجارب و درک و ارزشهای مشترک بتدریج توده ای را شکل میداد که در کنار هیئت مدیره شکل دیگری از اعمال قدرت در انجمن بود. توده ای که بدون آنکه ارگانی باشد با استفاده از اتوریته جمعی خواستهایش را پیش میبرد. گاهی در اکثریت هیئت مدیره بود و بدون مانع عمل میکرد و زمانی هم که در اقلیت آن قرار میگرفت قدرت کمتری نداشت. برخی از کسانی که از هیئت مدیره استعفا کردند و یا خود رابرای هیئت مدیره دیگر کاندید نمیکردند. به این دلیل بود که هم میبایست وقت بگذارند و هم با وجود این اتوریته جمعی همیشه نظرشان در اقلیت میماند و پیش نمیرفت. این توده بی شکل در مسیر زندگی انجمن هرچند رنگ باخته ولی کاملا از بین نرفته است. در سرتاسر زندگی انجمن همیشه این توده نظریات اکثریت فعال انجمن را نمایندگی میکرده و اتوریته خود را بر منفردین و اقلیت نظری اعمال میکرده. بسیاری از کسانی که رفتند یا مانده اند. ازجمله خودم که در بیشتر موارد در اپوزیسیون بودم نمیتوانم ادعا کنم که هیچوقت ذره ای از این توده نبوده ام. من هم بی شک زمانی در آن قرار گرفته ام. بسیاری از معترضین انجمن ناخواسته در این توده قرار گرفته اند. بنظر من آنچه که این توده را زیان بار میکرد نظراتش نبود، اشکال بزرگ آن این بود که میزان رشد خود را محور میگرفت و هر چه را که به آن میرسید آیین میکرد و میکوشید از دیگری امکان دگراندیشی را بگیرد. به همه آنهایی که پیش از او به دیدگاهی رسیده بودند باشک نگاه میکرد و همه آنهایی را که به دیدگاهش نرسیده بودند، عقب مانده تلقی میکرد. این رفتار چون با روحیه بسیاری از هر دو نگرش همخوانی داشت چون بسیاری از ما خود به خود و به طور طبیعی رشد خودمان را معیار میگیریم. از این زاویه مورد نقد قرار نمیگرفت. بزرگترین لطمه این توده این بود که زنان را از خود شدن مانع میشد و کسانی را که اتوریته اش را نمیپذیرفتند زیر فشار قرار میداد. تا جایی که انجمن را ترک میکردند. وجود چنین اتوریته ای باعث میشد که یک زن برای اینکه  مارکی نخورد خود را با جمع همخوان نشان میداد و در درون جمع تظاهر به چیزی و در خلوت خود انسان دیگری بود. بسیاری از زنان که نه سودای سلطه جویی و نه شخصیتا سلطه پذیر بودند و با انگیزه های  دیگری در این توده قرار گرفته بودند، بعد از مدتی همپا دویدن با تناقضاتی که در زندگی خود با آنها روبرو میشدند به تدریج کنار میکشیدند یا از انجمن میرفتند و یا غیر فعال میشدند. برخی هم به مخالفت بر می خاستند. ولی هر بار زنهای جدیدی جای رفتگان را پر میکردند و این روند دوباره طی میشد.

البته من بر این نظر نیستم که یک تشکل زنان موظف است همه زنانی را که به او روی آورده اند در خود نگهدارد. زنان بسته به نیاز های دیگر و یا موقعیت های شخصی و یا اجتماعی میتوانند به رفتنشان به یک تشکل زنان خاتمه دهند. ولی یک انجمن زنان نمیتواند مدعی رهایی و آزادگی زن باشد ولی این آزادگی را در درون خود تحمل نکند و زنی را از این زاویه از خود براند. من مناسب دیدم که این بحث را در سمینار امسال طرح کنم که به خودمان عمیق تر نگاه کنیم. فکر کنیم که اگر زنی در برابر اتوریته در یک جمع نتواند آگاهانه فاصله گرفته و به آن تمکین کند، آیا ادعایش در برابر قدرت طلبی مردانه در یک حد  یک شعار باقی نمیماند؟

 زن همراه ما اگر نتواند در ابتدا به من خود، به خود باور کند و نتواند در برابر قدرت طلبی حتی من و تو زن از آن دفاع کند و آن را بپروراند، چگونه میتواند گامی برای رهایی خود بردارد؟ اگر این را هم در نظر بگیریم که بسیاری از زنانی که در سالهای اخیر به تشکل های زنان روی میاورند، برخلاف گذشته در اکثریت خود به دلیل نیازبه مشاوره  است و همین نیاز هم خود بخود میتواند آزادگی مشاوره شونده را در برابر مشاوره کننده کم کند. حال اگر روابط بین ما هم اتوریته را نفی نکند.  آیا از زنی که از این ملغمه بیرون میاید. هویتی میماند که یک تشکل زنان به نقش خود در ایجاد آن افتخار کند؟

 

 من در این نوشته تلاش کردم با نگاهی به انجمن تجاربمان را در اختیار نسلی که میاید بگذارم تا آنان دربرخوردهایشان آگاهانه تر رفتار کنند و بجای تکرار اشتباهات ما بر تجارب ما بایستند و افق وسیع تری را ببینند.

 

ناهید نصرت  27.1.2007

 

 

حال جمع بند کمبته کاری را ارائه میدهم :

دوستان کمیته کاری به ترتیب حروف الفبا:

اکرم، الهه ، توران، تیلا، حمیلا، فردوس،  فروزان  و خودم بودند.

 

دوستانی هم که همکاری داشتند ،  فاطی، مینا زرین، پروانه زرگر، هما، پروانه حمیدی، شهلا، روژین، میترا، نصرت، نسرین، زینب و ناهید  بودند

 

ما این پرسشنامه را از 11 دسامبر  به بیش از  70نفر رساندیم که از آن میان تا 25 ژانویه  52 نفر به آن پاسخ دادند. یعنی 74%

 7 نفر از کسانی که انجمن را ترک کرده بودند، گفتند که پاسخ نمیدهند. دو نفرشان گفتند که خاطره تلخی از انجمن دارند که دیگر مایل نیستند به خاطر آورند. ( 10%)

 بقیه یا عدم شناحت از انجمن را دلیل آورده اند و یا بر خلاف وعده شان برنگرداندند. 16%

 

از 52 نفری که پاسخ دادند  90%  بالای چهل سال بودند و  10% پایین چهل سال.

 

از بین 52 زنی که پاسخ دادند  75% هنوز در انجمن هستند و از این عده 79% سالهاست که در انجمن هستند.

 

از25% که در  انجمن نیستند 46%   به اعتراض استعفا داده اند  و بقیه به دلایل شخصی مانند دور شدن از شهر کلن .به انجمن نمی آیند.

 

59% افرادی که در انجمن هستند با شکل سازماندهی انجمن در اساسنامه موافقند.  16% نظر اصلاحی دارند و 2% با آن مخالفند.

از کسانی که در انجمن هستند و  پرسشنامه را پرکرده اند 23%  جواب داده اند که اساسنامه را نمی شناسند.

 

 

از 13کسانی که دیگر با انجمن همکاری نمیکنند ولی پرسشنامه را پر کرده اند 31% با سازماندهی جدید انجمن موافقند

 2نفر نه

 7.نفر گفته اند که اساسنامه را نمیشناسند.  54%

 

در مورد سئوال آیا با حذف هیئت مدیره هیرارشی قدرت در انجمن از بین رفته؟

از 37 زنی که در انجمن هستند .10 نفر جواب داده اند نه 27%

 2  نفر آری را زده اند. 5%

 15 نفر گفته اند که نمیتوانند نظر بدهند.  %40.5

 10 نفر هم هیچ گزینشی نداشتند. 27%

 ولی توضیحاتی نوشته اند مثل : قدرت در هیئت مدیره نبوده بلکه افراد بانفوذی بودند که باید آگاهانه خود را در انجام برخی وظایف کنار بکشند. یکنفر هم نوشته که اگر سئوال میخواهد این تصور را بدهد که در انجمن قدرت عمل میکرده. خیلی بلند باید بگوید نه. یکنفر هم نوشته که هرگز این احساس را که بنا به نوشته روی کاغذ هیرارشی اعمال میشود را  نداشته است.

 

در مورد سوال چرا از انجمن استعفا کرده اید؟

از 13 نفری که انجمن نیستند 7 نفر یادسته بندی قدرتمندی در درونش بود که به نظرات مستقل امکان نمیداد یا  تعدادی حق ویژه برای خودشان قائل بودند و یا هر دو را زده بودند. و یا بی اعتماد شدن به انجمن 54%

 6 نفر دیگر به دلیل دوری راه و مسائل شخصی بوده. 46%

 

 این سوال را فقط استعفا داده ها میبایست جواب میدادند. اما از 37 نفری که در انجمن هستند هم 5 نفریا.دسته بندی قدرتمندی در درونش بود که به نظرات مستقل امکان نمیداد و یا تعدادی حق ویژه برای خودشان قائل بودند و یا هردو را زده بودند. 14% یکنفر هم نوشته بود که این دسته بندی قدرتمند را قبلا میدیده.

 

در مورد سئوال آیا احساس میکردید که نمیتوانید در جلسات نظرتان را بگوئید؟

از 37 زنی  که هستند  20نفر گفته اند. نه  از این تعداد 6 نفر اعضای کمتر از یک سال هستند. با توجه به اینکه 8 عضو کمتر از یکسال به پرسشنامه ها پاسخ داده اند. برای اعضای جدید این نسبت 75% است

 در حالیکه از 29 عضو قدیمی 14 نفر گفته اند نه.

 یعنی 48%.

 

1 نفر هم آری هم نه و برای حرفم ارزش قائل نبودند را نوشته. 1 نفر نه آری و نه را زده ولی گفته بعدا در انجمن علیه فرد جو سازی میشد .

از 37 زنی که هستند. 15 نفر گفته اند آری احساس میکردند که در جلسات نمیتوانند نظرشان را بگویند و علتش را 8نفر یا از جو جلسه واهمه داشتم . یا در خارج از جلسه به من اعتراض میشد. یا در داخل جلسه به من اعتراض میکردند. یا نمیخواستم کسانی را ناراحت کنم. بابرخورد چند نفر روبرو میشدم. برای حرفم ارزش قائل نبودند.  یعنی 22%

 از این 15 نفر 2 نفر هم دلیلی ننوشتند. 3 نفر عدم اعتماد به خود را نوشته اند. یعنی مجموعا 13.5%

 از این 15 نفر دو عضو جدید هستند که یک نفر علت را وقت کم جلسه نوشته و دیگری نمیخواستم کسی را ناراحت کنم نوشته.

 

در مورد همین سوال از 13 که رفته اند 9 نفر گفته اند نه و یک نفر جوابی نداده 3 نفر گفته اند آری 

و علت بیان نکردن رادر داخل جلسه به من اعتراض میکردند و یابرای حرفم ارزش قائل نبودند را زدند. یکنفرشان هم نوشته بود که انجمن اعضاء دگمی داشت. نظر دیگران تاثیر زیادی نداشت.

 

در مورد سوال اگر نظرتان مخالف جمع بوده با آن چه برخوردی شده.

از 8 نفر عضو جدید یکنفر نوشته  یکدفعه با عکس العمل پرخاشگرانه یک جمع روبرو میشدم. یعنی  12.5 %

از 29 عضو قدیم  .8.نفر این را گفتند یعنی 29%

 از 8 عضو جدید دو نفر جواب دادند طرح نمیکنم چون حوصله بحث را ندارم و یک نفر جواب داد که در موارد خاص و افراد خاص نظرات شخصی تحمیل میشود

.از 27 عضو قدیمی 9 نفر.در جواب این سئوال گفتند: چیز خاصی پیش نمیامد و میتوانستم به راحتی حرفم را بزنم. 33%

 از 27 عضو قدیمی در پاسخ این سئوال 6نفر جواب دادند. بعدا بعضی در داخل و یا خارج از انجمن با من بی محلی میکردند. از افراد جدید هیچکس چنین موردی را ذکر نکرده.

 از 27 نفر قدیمی 4 نفر جواب دادند :طرد میشدم. یعنی مجموعا 37%

 از اعضای جدید کسی چنین چیزی ذکر نکرده

 

به همین سوال از 13 زنی که در انجمن نیستند 5.نفر گفتند که یکدفعه با عکس العمل پرخاشگرانه یک جمع روبرو میشدم و یک.نفر گفته بعدا بعضی در داخل و یا خارج از انجمن با من بی محلی میکردند. 38%. و یک نفر نوشت نظرات در انجمن شنیده میشد. ولی برای پیشبرد نظرات باید جبهه ای را ایجاد میکرد که بتواند در مقابل دسته بندی دیگر مقابله کند و حرفش را به پیش بردو من اساسا مخالف چنین کاری هستم.

 

در مورد سوال آیا خودتان را در انجمن سانسور کرده اید؟

؟؟؟از 29 عضو قدیم 13 نفر گفته اند نه اصلا . 15 نفر جواب داده اند کمی و علتش را همیشه حوصله بحث نداشتن. با هم روراست نبودن. خجالت. کسی را ناراحت نکردن.اطلاع کافی نداشتن. احترام به افکار دیگران. بخاطر همه با هم صحبت کردن دیگران. بخاطر احساس آب در هاون کوبیدن داشتن. 2 نفر هم به میزان زیاد را  زده اند و یکی از آنان نوشته که مخالفین من افرادی قوی بودند که هر کس را که میخواستند میدانستند به چه نحوی حذف کنند.

 

از 8 عضو جدید 3 نفر گفته اند نه اصلا . 4 نفر گفته اند کمی و یک نفر علتش را توضیح داده در خیلی از موارد برخوردها بسیار یکطرفه و غیر منطقی است.

از 13 نفر که رفته اند 6. نفر گفته اند نه اصلا و 4 گفته اند کمی و یک نفر به میزان زیاد را زده . یکی هم نوشته شرایط سانسور در انجمن حاکم است. لازم نیست کسی خودش را سانسور کند.

 

در مورد سوال آیا برای کسانی در انجمن حق ویژه قائلید؟

از  29 نفر قدیمی 21 نفر نوشته اند با حق ویژه در انجمن مخالفم.  8 نفر نوشته اند بله برای کسانی که بیشتر زحمت میکشند و وقت میگذارند. یعنی  72% مخالف حق ویژه بودند.

 1ز 8 نفر جدید. هر 8 نفر نوشته اند . بله برای کسانی که بیشتر زحمت میکشند و وقت میگذارند. یعنی 100%

 

از 13 نفری که رفته اند 8 نفر نوشته اند با حق ویژه در انجمن مخالفم. 61%

 5 نفر نوشته اند .بله برای کسانی که بیشتر زحمت میکشند و وقت میگذارند.

 

البته ما 7 نفری را که به اعتراض رفته و حاضر به پرکردن پرسشنامه تبودند . نمیتوانستیم در محاسبه بیاوریم.