متن سخنراني خانم مريم خراساني در دانشگاه زنجان برگزار شده توسط جمعي از دانشجويان ترك دانشگاه زنجان

زنان 70 سال ، براي حق رأي مبارزه كرده‌اند.

Text Box: عكس از مرتضي الياسيباسلام به خدمت همة دوستان. روز جهاني زن را پيشاپيش به همة شما تبريك مي‌گويم. روز جهاني زن به دليل اين ويژگي زنانه كه آرزوهاي زنان فقط خاص خودشان نيست، همواره زنان انسانيت و همة جهان را مدنظر داشتند روزي متعلق به همه است. امسال 8 مارس به ويژه در ميان دانشجويان با تحرك خيلي زيادي همراه است. امسال 8 مارس يك ويژگي خاصي پيدا كرده است. همانطور كه مراسم شما نشان مي‌دهد كه از يك هفته جلوتر به استقبال روز زن رفتيد، در دانشگاههاي ديگر در سراسر ايران، از جمله دانشگاه اهواز، دانشگاه سبزه‌وار، اصفهان، كاشان، علامه طباطبائي دانشگاه پلي‌تكنيك، دانشگاه تهران و دانشگاههاي ديگري كه من احتمالاً خبر ندارم قرار است به مرور از امروز تا هفتة آينده كه سه‌شنبه، 18 اسفند، روز جهاني زن هست اين مراسم را برگزار كنند. علاوه بر مراسم دانشجويان در دانشگاهها ما شاهد اجراي اين مراسم در شهرهاي زيادي هستيم از جمله، سنندج، مشهد، ساري، اصفهان، تهران، تبريزو بسياري جاهاي ديگر كه باز من اطلاع ندارم. بخشي از اين مراسم در سالنهاي عمومي شهر انجام مي‌شوند و بخشي در خانه‌ها، امسال شنيدم كه بعضي مراسم مجوز پيدا نكردند و به اجبار مثل سالهاي پيش از 78 كه اين مراسم در خانه‌ها برگزار مي‌شد، مجدداً بازگشتي داريم به منازل. صحبتم راراجع به 8 مارس از ارتباط بين 8 مارس و زمان زنان شروع مي‌كنم، واژه‌اي كه از ژيليوكرستواء فئمنيست فرانسوي وام گرفتم. زمان زنان. ما زبالاييم و بالا مي‌رويم، و ما زدرياييم و دريا مي‌رويم،ما از اين جا و از آن جا نيستيم، ما زبيجاييم و بيجا مي‌رويم. بي‌تأيني زمان و بي‌تأيني مكان، لامكاني و لازماني مفاهيمي هستند كه ما به عنوان يك ايراني در عرفان خودمان سراغ داريم و اين مفاهيم در فئمنيست امروز بار ديگر از نو زنده مي‌شوند. ارتباط بين زمان زنان و بي‌زماني و بي‌مكاني را به تدريج در ميان صحبتهايم روشن مي‌كنم. از نظر كريستواء فئمنيست فرانسوي بلغاري الاصل، زمان زنان يك زمان چرخشي و دوراني است برخلاف زمان خطي. در اصطلاحات فلسفي زمان خطي به زمان مردانه موسوم است كه به شكل خطي پيش مي‌رود. از طرف سوژه به طرف اوژه، از طرف فاعل شناسايي يا سوژه يا ذهن شناسا به سمت موضوع شناسايي. اين زمان مردانه با مرگ پايان پيدا مي‌كند. اما زمان چرخشي و دوراني، زمان اسطوره‌اي و زمان زنانه، مثل چرخشي طبيعت، مثل تغيير شب و روز به هم، مثل تغيير فصول به هم، زمان پايان ناپذير است. از نيچه وام گرفتم مفهوم تكرار و جاودانگي را، هم چنان كه كريستواء زمان زنانه را با تكرار و جاودانگي مرتبت مي‌نگريد، بدون مرگ. همانطور كه زن‌ها خلاق هستند و آفرينش‌گر . زندگي توليد مي‌كنند. شروع 8 مارس ارتباط نزديكي دارد بين عدالتخواهي زنان و حقيقت‌جوئي زنان و آزادي‌طلبي زنان. در 8 مارس 1907 كه تعدادي از زنان كارگر كارخانجات پوشاك نيويورك كه خواستار بهبود شرايط كار و حق رأي براي زنها بودند و برابري اقتصادي و اجتماعي را براي زنان مي‌خواستند، بادرگير شدن با پليس، تظاهراتشان به كون كشيده مي‌شود و بسياري دستگير و اخراج مي‌شوند. به همين دليل اين روز دو سال بعد در سال 1910 در دومين كنفرانس بين‌المللي زنان كارگر، روز جهاني زن از رهبران حزب سوسياليست آلمان پيشنهاد مي‌دهد كه روز 8 مارس را به ياد زنان كارگر، روز جهاني زن اعلام كنند. به اين ترتيب شما مي‌بينيد كه روز جهاني زن از همان ابتدا با در خواستهاي عدالت‌خواهانه و آزادي‌خواهانة زنان همراه بوده است. اين روند هم چنان ادامه دارد؛ يعني از فراز سالها و دهه‌ها كه ما عبور مي‌كنيم، روز 8 مارس همچنان تا زمان فعلي نمادي از درخواستهاي آزادي‌خواهانه و مساوات طلبانه و عدالت جويانة زنان باقي مانده است. هر بار كه زنان با حضور اجتماعي خودشان در رويدادهاي تاريخي، سياسي مهم جلو آمدند، 8 مارس را در جوامع مختلف مجبور شدند به رسميت بشناسند؛ هر باركه ديكتاتوري و سركوب شروع شده و زنها مجبور به عقب نشيني شدند، زمان مردانه روز ديگر را براي زنها به عنوان روز زن قلمداد كرده. مثل روز قراردادي محمدرضا شاه، پيش از انقلاب كه روزي را به اختيار خودش، 17 دي را كه سالگرد 17 دي سال 1314 بود، روزي كه پدرش رضاشاه حجاب را بزور در ايران غير قانوني اعلام كرد همانطور كه تاريخ بعدها و در سالهاي بعد عكسش را به ما نشان مي‌دهد كه در يك تاريخ مردانة ديگري حجاب به زور اجباري مي‌شود. زمان شاه اين روز، روز زن اعلام مي‌شود. به دليل ديكتاتوري و عدم آزادي، زنها در يك عقب‌نشيني تاريخي به سر مي‌برند، و بنابراين روز زن خودشان ، كه روز جهاني زن 8 مارس است در مهاب و فراموشي سپرده مي‌شود. با انقلاب 57 و به جلو آمدن دوبارة زنان وخيزش دوبارة زنان ما مي‌بينيم كه 8 مارس دوباره احياء مي‌شود. با شركت وسيع زنان  در انقلاب 57 بار ديگر زنها توانستند بدون مجوز گرفتن از بالا، 8 مارس را انجام دهند و اولين نشانه اين كه انقلاب 57 با 22 بهمن تمام نمي‌شود و به پايان نمي‌رسد، بلكه فقط يك پرده از آن به پايان مي‌رسد و پرده‌هاي ديگر از اين نمايش هم چنان اجراي خودشان را ادامه مي‌دهند، در 8 مارس 1357 ما شاهد آن هستيم زنان با شنيدن اين شايعه كه حجاب قرار است اجباري شود، در روز جهاني زن به خيابانها مي‌ريزند و تظاهرات مي‌كنند عليه حجاب اجباري. ازاين تظاهرات فقط يك فيلم باقي مانده است كه خبرنگار فرانسوي كه در آن زمان براي فيلم برداري از وقايع انقلاب در خيابانها به طورتصادفي حاضر بوده از اين تظاهرات كه نشان مي‌دهد انقلاب هم چنان ادامه دارد. فيلم مي‌گيرد. در ايران نمي‌دانم اين فيلم هست يا نه. به هر حال يك تظاهرات دوازده هزارنفر هست. 8مارس 1358 و 8مارس 1359 زنان هم چنان مطالبات خودشان را به شكل تظاهرات و راهپيماييهاي خياباني نشان مي‌دهند و نشان مي‌دهند كه دستاورد آنها بعد از تصويب قانون اساسي، مثل دستاورد زنان پس از تصويب قانون اساسي انقلاب مشروطه و مثل دستاورد زنان پس از انقلاب كبير 1789 فرانسه هيچ است. در اين سه قانون اساسي علارغم حضور ميليوني زنها در اين انقلابها، چون اين انقلابها توسط نيروهاي سلطه گر مردانه‌اي به تصرف در مي‌آيد، زنها هيچ نصيبي نمي‌برند و انقلاب زنانه ادامه پيدا مي‌كند. شايد واژه‌ي انقلابهاي نا تمام به عنوان انقلابهاي زنانه واژه مناسبي باشد. با شروع دهه 60 و شروع جنگ و انواع تجزيه‌ها، بار ديگر ما شاهد اين هستيم كه با يك موجي از انحصار طلبي‌ها و سركوبها، بار ديگر روز جهاني زن غير قانوني اعلام مي‌شود و به جاي آن روز ديگري در نظر گرفته مي‌شود. شايد ما بتوانيم هميشه يك نسبتي بين روز جهاني زن 8 مارس و ميزان آزادي، حداقل در جامعه خودمان يك رابطه برقرار كنيم. بعد از پايان دهه 60 و جنگ دوباره زنها به ميدان اجتماعي و به ميدان كارزار مي‌آيند. از شروع دهه 70 ماشاهد اين هستيم كه زنان با جمع شدن در گروههاي ارتقاء آگاهي فعاليتهاي فئمنيستي خودشان را شروع مي‌كنند و 8 مارس را در خانه‌هاشان جشن مي‌گيرند. اين روندادامه دارد تا سال 78 كه براي اولين بار مي‌توانند در مجامع عمومي در تهران در شهر كتاب 8 مارس را به طور علني برگزار كنند. همانطور كه گفتم اگر بين برگزاري علني و عمومي 8 مارس با ميزان آزادي ما در جامعه ارتباطي برقرار كنيم متوجه مي‌شويم كه دهه 70 دهه شروع دوباره پرده بعد از انقلاب 57 است كه هنوز ادامه دارد. سال 79 در خانه هنرمندان اين مراسم در حضور چند هزار مرد و زن برگزار مي‌شود. سال 80 در پارك لاله، سال 81 هم چنان در پارك لاله و سال 82 و امسال 83 به طور وسيع در دانشگاهها و جاهاي ديگر اين روز برگزار مي‌شود. در عين حال كه رسميت پيدا نكرده است. اين زمان، همانطور كه گفتم زمانيست كه توسط زنها در تاريخ تأسيس شد و توسط زن‌ها در تاريخ ادامه پيدا كرد، و تا هر زمان كه زنها در عرصه اجتماعي حضور فعال داشته باشند و اين روز را به عنوان نماد مبارزاتشان حفظ بكنند مي‌توانند اميدوار باشند كه به درخواستهاشان مي‌رسند . صحبت زمان زنانه كردم. مي‌خواهم اين جا يك ارتباطي بدهم، بين پيوستگي مفاهيم تاريخ و زمان، تاريخ و زمان زنانه و تاريخ و زمان مردانه. ما درتاريخ ويلدوران يك طبقه بندي مي‌بينيم در دوره‌هاي مختلف تاريخ به اسم توحش درمنيت و تمدن. تاريخ شروع تمدن از نظر تاريخ نويسان مرد از دوره‌هاي بربريت و توحش است، تاريخ عصر طلائي يونان باستان است و بعد تاريخ رونسانس و بعد عصر روشنفكري و اين دوره بندي‌هاي مختلف تاريخ از نظر تاريخ نويسان مذكر، دوران پيشرفت بشريت است. اما از ديد تاريخ نويسان مؤنث كه تاريخ و زمان را با معيارهاي زنانه مي‌سنجند و اين كه در دوره بندي‌هاي مختلف تاريخ موقعيت زنها چه بوده و چه دستاوردهايي داشته بايد ببينيم كه اين دوره بندي به چه معناست. از نظر تاريخ نويسان مؤنث، دوره‌هاي بربريت و توحش ، دوران اكتشافات و اختراعات زنان است، دوران كملهاي مادر تبار است. دوران جوامع بدون دولت هست و جوامع بدون سلسله مراتب و به نسبت برابر، دوراني كه حوزه‌هاي عمومي و خصوصي زندگي هنوز از هم جدا نشده‌اند و هيچ استثمار و سلطه‌اي وجود ندارد. عصر طلائي يونان باستان عصر دموكراسي شهروندي يوناني مدل مرد سالار، مدل اشرافي كه با حذل زنان و حذل طبقه غير اشراف و غير يوناني‌ها مدينه فاضله افلاطوني را تشكيل مي‌دهد. اين زمان يك زمان مردانه است. يك زمان طبقاتي است و يك زمان اروپا محور است از ديد زنها. تاريخ قرون وسطا از ديد تاريخ نويسان زن عصر حكومت طلائي دين و كليسا هست. عصر سوزاندن زنان به عنوان ساحره و جادوگر تاريخ دست آوردهاي مردان است و هزينه‌هاي بسياري براي زنان. تغيير در مفهوم بشريت اجتماعي به اين ترتيب است كه در ديدگاه زنان و تاريخ نويسان مؤنث به وجود مي‌آيد كه آن چيزي كه علامت و نشانه پيشرفت هست براي مردان بوده ولي براي زنان پيشرفت و تكامل و ترقي در دوران ديگر و در زمان ديگر اتفاق مي‌افتد. به اين ترتيب زن‌ها پرسشهاي مهمي درباره موقعيت و نقش زنها در زمانها و مكانهاي خاص طرح مي‌كنند. مثلاً در مكاني بنام محدودة جغرافيايي ايران، و در زمان دهة 70 به اين سو موقعيت زنان را مقايسه كنيد. با دهه 60 در همين محدوده جغرافيايي و همين مكان، معاني بسيار متفاوتي خواهد داشت. زنان رنسانس روشنفكري خودشان را از حدود سه سده پيش از زمان آغاز بيداري زنانه ارزيابي مي‌كنند. زماني كه از مقطع تاريخي يأس و سرخوردگي از مردها شروع مي‌شود. همانطور كه اشاره كردم. پس از انقلاب فرانسه، پس از انقلاب مشروطه و پس از انقلاب 57 بيداري كه با سرپيچي تاريخي از فرمان مردانه‌اي آغاز مي‌شود كه پس از استفاده از نيروهاي سياسي و اجتماعي زنان و رسيدن به قدرت، خواهان بازگشت آناني به حوزه‌هاي خانگي مي‌شود. زنان با رشد آگاهيهاي خودشان كه از طريق گروههاي افزايش آگاهي به دست مي‌آورند و شروع مي‌كنند به فعاليتهاي اجتماعي براي كسب حقوق و امتيازات و دست آوردهاي خودشان شروع مي‌شود، و اين كه زنان به لحاظ فلسفي چه دوره‌هاي مختلفي را طي كردند از چه زماني عبور كردند و به چه زماني رسيدند به لحاظ فلسفي يك توضيح كوچك مي‌دهم؛ زنها در تاريخ زمان خودشان از فلسفه همسان شدن با مردان شروع كردند يعني در ابتداي كار در نيمه دوم قرن 19 يعني از سالهاي 1850 تا تقريباً 1920 زنان تصورشان از آزادي و برابري اين بود كه بايد مثل مردان شوند. چون بشر مفهوم عقلاني و انسانيت زنها مثل مردان موجود است عقلاني هستند پس بنابراين بايد مثل آنان حقوق و امتيازات اجتماعي داشته باشند. اما اين مفهوم كه زن عين مرد بايد باشد؛ اين فهم و اين درك تغيير مي‌كند و در امواج بعدي از حدود سالهاي 1960 به تاريخ ما مي‌شود 1340 تغيير مي‌كند به مفهوم تفاوت زنها با مردها، به اين معنا كه زنها بعد از اين كه مبارزات زيادي مي‌كنند؛ مثلاً فقط 70 سال براي حق رأي مبارزه مي‌كنند و بعد از اين كه حق رأي را به دست مي‌آورند متوجه مي‌شوند كه به دست آوردن اين حق رأيمثل مردها هيچ تمايزي و تفاوتي در موقعيت زندگي خصوصي و زندگي اجتماعي آنها ايجاد نكرده، به اين نتيجه مي‌رسند كه در جامعه‌اي كه مرد سالار است گرفتن امتيازات و حقوق مساوي، مردها همه قضيه نيست و مشكلات زنها از مسائل عميق‌تر و بنادي‌تري شكل مي‌گيرد، و در روند فلسفه خودشان و تفكر عميق خودشان و تحليل‌هاشان از موقعيت فرودستي زنان به اين نتيجه مي‌رسند كه زنها با مردها متفاوتند، همسان با مردها نيستند و بنابراين بايد حقوق و مزاياي متفاوتي با مردها داشته باشند. مثل حقوقي مربوط به توليد مثلي، بارداري، مرخصي براي بچه‌داري و يا بازنشستگي پيش از موعد براي زناني كه در مشاغل سخت كار مي‌كنند؛ اين حقوق ويژه ناشي از موقعيت متفاوت زنها با مردها، ناشي از اين فهم كه زن با مرد متفاوت است اما در ادامه مبارزاتشان از اين مرحله هم عبور مي‌كنند و به آن جايي مي‌رسند كه ما امروز به آن مي‌گوييم موج سوم جنبش‌هاي زنان. در اين موج سوم زنها به دريافتهاي تازه‌اي مي‌رسند مثلاً به اين دريافت كه زنان به دسته‌هاي مختلفي در هر جامعه تقسيم مي‌شوند مثل زنان كارگر، زنان روستايي، زنان نژادهاي مختلف، مثل سرخ، سفيد و سياه و زناني متعلق به اقوام مختلف مثل زنان كرد، ترك، بلوچ، فارس و زنان داراي نگرشهاي مختلف و داراي انديشه‌هاي مختلف مثل زنان داراي انديشه‌هاي چپ، ماركسيسم و كمونيست يا زنان اصلاح طلب كه اصطلاحاً مي‌گويند فئمنيست ليبرال كه معتقد به اصطلاحات درون ساختارهاي موجود در همه جوامع هستند و همه اين زنها چه به لحاظ فكري و انديشه‌اي و چه به لحاظ طبقاتي و چه به لحاظ قومي و نژادي و غيره تفاوتهايي با هم دارند، در موقعيتهاي زيستيشان و خواستها و تقاضاهاشان. موج سوم جنبش زنان كه ما الان در درون آن قرار داريم به اين تفاوتها توجه مي‌كند و در عين حال تأكيد مي‌كند مرگ گروهي از زنها خواستهاي ويژه مربوط به گروه خودشان را بايد تبلغ بكنند و جمع بندي كنند، در عين حال ؟؟؟ اشتراك خودشان با گروه ديگر زنان تأكيد بكنند مفهوم تفاوت و تشاب كه مضمون امروزيست در مبارزات زنان ايران و جهاني و در جنبش زنان ايران حدود 5 الي 6 سال هست كه مطرح شده است. با رشد مبارزات زنان كارگر، كه در پهنه مبارزات كارگري ما آن را ارزيابي مي‌كنيم، با رشد مبارزات فومي و با پيدايش نخبه‌هاي فكرهاي مختلف در ميان زنان ايران، از جمل گرايشاتي كه برايتان صحت كردم، ليبرالها و فئمنيستهاي چپ، در كنار اين گرايشات فكري، گرايشات جديدي را شاهد هستيم؛ مثل آناتو فئمنيستها كه جريانيست در درون نظريه آناشيستي، كه فئمنيستهاي صلح طلب و انواع ديگري از تفكرات تكنيسي ما در 8 مارس امسال هفته آينده در روز سه شنبه مراسمي داريم با مضمون تفاوت و نشانه زنها با شركت زنان ترك كه دو تركمن مقيم تهران، زنان كارگر، دخرتان دانشجو، زنان فئمنيست از گروههاي مختلف فكري و زنان معلم، پرستار و صنوف ديگر، ما در اين گردهمايي كه براي اولين بار در ايران اجرا مي‌شود مي‌خواهيم تفاوت بين زنان را در گروه بندي مختلف و حلقه‌هاي اشتراك و وحدت بين اين گروههاي مختلف را در آن جلسه تكرار بكنيم. كه اين جلسه هدفش ايجاد همبستگي بين گروههاي مختلف زن‌ها و در عين حال ايجاد همبستگي بين زن‌ها با گروههاي ديگر اجتماعي هست. به عبارت ديگر ما قصدمان اين است همانطور كه قصد زنها در روز جهاني زن در همه جاي جهان هست كه اين روز را نه تنها تبديل كنند به روز همبستگي بين زنان در يك سرزمين مشخص، بلكه اين روز را تبديل كنند به رو همبستگي و همدلي و هماهنگي بين زنان و گروههاي ديگر اجتماع به يك روز همبستگي ملي و در سطح جهان، جهاني. اين تلاش از اين فلسفه زنانه ناشي مي‌شود كه زنها هر يك صرفاً براي خودشان زندگي نكردند. زنها هميشه در زندگي هم خودشان را مد نظر داشتند و هم ديگري را و حتي در مقاطعي و با بينش‌هاي سنتي به ديگري كه فرزندشان باشد يا همسرش باشد يا اقوامش و يا همسايه‌اش بيشتر از خودشان توجه كرده‌اند. در برابر آن فلسفه مردانه كه محورشان خود بوده و به ديگري كمتر توجه كرده و ديگري در حاشيه زندگيش بوده است. زنها حتي در آگاهانه‌ترين شكل سعي مي‌كنند كه ارتباط خودشان و ديگري را، خودشان بين جنبش خودشان و جنبش‌هاي ديگران برقرار كنند، به همين دليل هست يكي از جاهايي كه امروز در جنبشهاي هم در سطح ايران و هم در سطح جهان ما شاهد پيوستگي و همبستگي زنان با جنبشهاي ديگر هستيم، جنبش معروف به ؟؟؟؟؟ جهان سازي هست در اين جنبش خاص زنان سعي كرده‌اند با انواع جنبشهاي ديگر پيوند برقرار كنند در يك حلقه ارتباطات جهاني او حرفهاي زيادي براي گفتن دارد: ولي انگار براي فيلمي مهمان خواهيم شد و سوالاتي را بايد او پاسخ گويد.

زود به جمع بندي ميٍرسيم. دوباره مي‌گويد: سهم 8 مارس براي جهان امروز انرژي زنان در يك قاره و در يك سرزمين و در جهان در اين روز گويي بر هم انباشته مي‌شود و نيروي شگرفي به وجود مي‌آيد. دگرگوني نه تنها براي زنان و براي زنان و براي جامعه زنان، بلكه براي كل جامعه انرژي زمان از رهدگذر نغز انواع ستمها و پيوند با گروههاي تحت ستم وزير استسمار مي‌تواند 8 مارس را تبديل بكند به يكي از انواع روزهاي جهاني همبستگي و همدلي جهاني به ويژه در شرايطي كه همه ما شاهدش هستيم كه اناوع مخاطرات در مرتبه خودمان و در جهان نه تنها زنها، بلكه همه گروههاي مردم را تهديد مي‌كند؛ منظورم تهديدهايي هستند كه با سياستهاي جهان سازي و سياستهاي گروه 8 در همه جهان وجود دارد. اما يك نكته ديگري هم به صحبتهاي خودم اضافه كنم در مورد قوميتها، تحليلم از جنبش قومي زنان در ايران اين هست كه اين جنبش دارد انواع جنبشهاي ديگر، از جمله جنبش دانشجويي، جنبش كارگري و جنبش قومي را راديكاليزه مي‌كند. به اين معنا كه در درون جنبشهاي قومي زنان همراه با مردها در يك مجموعه‌اي قرار مي‌گيرند كه با مردان قوم خودشان در درون مسائل قومي خودشان تضاد ديگري دارند كه آن تضاد با مرد سالاري اين اقوام است.

و به اين ترتيب در درون اقوام مختلف ايراني مي‌تاونند با لغو مرد سالاري درون قوم خودشان مبارزات قومي را راديكالي بكنند و در جهت همبستگي اين جنبشها، با جنبشهاي زنان با ساير جنبشهاي در ايران و جهان اقدامات مهمي را به عمل بياورند. حال صحبتهي او تمام شده و فرصت خود را در اختيار پرسشها قرار مي‌دهد: و صدايي از ميان جمعيت مطرح كرد:

مي‌خواستم بدانم سمت علمي شما چيست؟

من پژوهشگر هستم و مترجم در زمينه فلسفه و ادبيات زنان كار مي‌كنم و كلاسهاي آزاد دارم در ترهان و با دانشجويان هم كلاس آزاد دارم . در حوضه‌هاي فلسفه و علوم اجتماعي.

چند سال هست ايران زندگي مي‌كنيد؟

من ايران را تا حال ترك نكرده‌ام مگر سفرهاي كوتاه مدت كه چهار پنج سالي هست اين فرصت را هم پيدا نكرده‌ام

اعتقاد ديني شما چيست؟

اين مسائل شخصي هست مطمئناً مسيحي و يهودي نيستم.

جمعيت سالن به اين سوال لبخند مي‌زنند و بعد صداي لبخندشان بلند مي‌ود.

شما به عنوان نماينده زن مسلمان اينجا هستيد ا نماينده‌اي با اعتقاد ديگر؟

من به عنوان نماينده از طرف هيچ گروهي از زنان ايران اين جا نيستم. من به عنوان يك شخص آمده‌ام. فقط به عنوان كسي كه سالها در مورد مسائل زنان كار كردم. اين جا حضور دارم. نه به عنوان نماينده بلكه به عنوان كسي كه در جنبش زنان ايران حدود 15 سال هست كه فعاليت مي‌كند.

به سوالات او اعتراض مي‌شود. پرسشهاي مهم بايد پاي در عرصه گذارند. و او زمان را با پرسشهاي نه چندان مهم اشغال كرده. دستها ميكروفن را تشويق مي‌كنند و صداي او عرصه را ترك مي‌كند.

خانم خراساني با خسته نباشيد به عنوان اولين سوال شما فكر مي‌كنيد يكي از دلايل پايمال شدن حقوق زنان عدم آگاهي زنان ويا برداشتهاي غلط از حقوق آنان هست؟ چرا؟

مي‌شنود:

اگر منظورتان حقوق رسمي است كه در قانون هست كه خوب اين مورد نقد زيادي قرار گرفته است مثلاً اگر شما مجلات زنان 10 سال گذشته را ديده باشيد يا مجلات ديگر مدام شما نقدهايي را مي‌بينيد از طرف حقوقدانهاي زن، كه روي مباح حق ازانت كودك يا حق طلاق در شرايط مساوي با مردها، حق ارشيا حقوق ديگر يا در مورد سهميه بندي نماينده‌ها زن در كجلس يا سهميه بندي زنان در كابينه‌ها به عنوان وزير و غيره تلاش مي‌كنند و نقد مي‌كنند. قوانين موجود را در وجهه مرد سالارش كه به زنها امكانات و موقعيتهاي خيلي كمتر را داده نسبت به مردها .

نظر شما در مورد رئيس جمهور زن چيست؟

من فكر مي‌كنم با توجه به صحبتهايي كه كردم اين سوال خيلي بديهي باشد. كه زنها مثل مردها حق دارند كه رئيس جمهور باشند؛ و هيچ مانعي نبايد سر راهشان باشد. اين سوال كاملاً مقدماتي هست. چرا؟ براي اين كه ما تجربه كشورهايي را كه حتي رئيس جمهور زن داشتند را داريم و سوال مهمتر و عميق‌تر زنها امروز اين هست كه چرا با وجود اين زنها كه به كابينه‌ها راه پيدا كردند، نماينده مجلس شدند و حتي رئيس جمهور شدند. چرا در موقعيت زنها، در هيچ كشوري تغييرات اساسي انجام نشده خدمتتان عرض كردم كه زنها از مرحله اين كه حتماً موقعيتهاي مساوي با مردان، اگر در جامعه داشته باشند، تمام مسائل زنها حل مي‌شود عبور كردند و به اين فهم رسيدند كه ستم بر زن ريشه عميق‌تري در جامعه دارد، و راه يابي حتي 50 درصد به 50 درصد در مجلس يا در كابينه دردي را دوا نمي‌كند مثلاً در سوئد امروز حدود 46 درصد از نمايندگان مجلس را داريد كه زن هستند ولي جامعه سوئد هم چنان يك جامعه مرد سالار است و زنها مشكلات زيادي دارند. به اين دليل هست كه تحقيقات زنها از علتهاي فرود دستي آنها، به مسائل عميق‌تري به تدريج رسيده مثل مأله مالكيت، مثل مسأله دولت، مثل مسأله فرهنگ، مثل مسأله خانواده حتي در فرهنگ و فلسفه غرب، كه به نظر مي‌آيد جوامع به نسبت برابرتري هستند زنها اينقدر موقعيت حاشيه‌اي دارند كه حتي در عرصه فلسفه به ثژقول زنان فئمنيست غربي به خارج از حوضه فلسفه پرتاب مي‌شوند. يعني در فلسفه زن به عنوان كسي كه مي‌تواند جهان را بشناسد يك فاعل شناسا باشد شده و فلسفه غرب بر اين محور مي‌چرخد . كه مرد فاعل شناسنده زني را به عنوان يك موجود شناسايي بشناسد؛ و زن نمي‌تواند هم خودش را بشناسد و هم جهان بيرون از خودش را. بنابراين ريشه هاي عميق كه در تفكر فلسفه حتي فلسفه غرب هست و در تمام فرهنگ جامعه، اني پايه‌هاي خيلي خيلي سيمان و عميق ستم بر زنان را تشكيل مي‌دهند كه حتي اگر زنها 50 درصد از پارلمانها و غيره را تشكيل دهند تفاوت كيفي در وضع آنها ايجاد نمي‌شود.

به نظر شما در ايران با توجه به اين قانون اساسي اسلامي اميدي براي رسيدن به حقوقمان هست؟

قانون در همه جوامع، چه قوانين غير ديني از نظر من تفاوت كيفي ندارد. قانون در هر جامعه به هيچ وجه نشان دهنده تقاضاها و درخواستها و نيازها در يك جامعه نيست، حتي آن قوانيني كه به ظاهر به نظر مي‌رسد از لحاظ شكلي دموكراتيكترين قوانين هستند؛ مثل قوانين آمريكا . امروز با نقص‌هايي كه بر نهاد قانون و نهاد دولت و نهاد پارلمان و نهاد نمايندگي در همه جوامع وارد مي‌شود به ويژه در غرب و در آمريكا به اين نتيجه رسيده‌اند كه آن آساني كه با نام نمايندگان مردم انتخاب مي‌شوند حتي در دموكراتيكترين انتخابات با نهادي كردن تمام آراي مردم و بدون هيچ تغلبي درانتخابات و آن قانوني را مي‌خاوهند اجرا كنند كه قانون اساسي شمرده مي‌شود به هيچ عنوان اين وضع تأثير چنداني در زندگي مردم ندارد؛ و به خصوص هر چه از لايه‌هاي بالايي جامعه به اعماق جامعه مي‌رسيم؛ مثل انسانهايي كه در حاشيه جوامع قرار مي‌گيرند، با عوض شدن يك حزب به جاي حزب ديگر و با عوض شدن يك دولت بجاي دولت ديگر، در آن گروههايي از مردم جوامع كه پايين‌ترين وضعيت را دارند مثل زنها، مثل نژادهاي تحت ستم، مثل اقوام در حاشيه و مثل گروههاي تنگ دست و تهيدست، تغييري در وضعيت اينها ايجاد نمي‌شود و بنابراين اين مسائل و نقدها ما را به يك جاي خيلي خيلي مهم و اساسي مي‌كشاند، كه چه چيزي، چه عنصري و چه عواملي به جز قانون و تغيير دولت در اين جوامع در وضعيت مردم تغييرات مهمي ايجاد مي‌كند.

به عنوان آخربن سوال

با توجه به اين كه روز زن در ايران تولد حضرت زهرا (س) است، چرا 8 مارس را به عنوان روز زن، ما براي خود الگو قرار داديم با توجه به اين كه مملكت ما اسلامي است؟

روز زن در بسياري كشورها به اشكال مختلف اجرا مي‌شود، مثال خيلي از كشورهاي آفريقايي هستند روز بومي و محلي زن دارند و در كنارش روز جهاني زن را هم دارند واين را مغاير با هم نمي‌دانند. در ايران هم روز محلي و بومي زن يا روز ملي زن مغايرتي با روز جهاني زن ندارد. كما كه مادر ايران روزهاي جهاني ديگري هم داريم. مثل روز جهاني محيط زيست روز جهاني كودك، روز جهاني كارگر، روز جهاني حقوق بشر و غيره و اين روز هم در كنار روزهاي ديگر وجود دارد و بايد هم وجود داشته باشد و اين روز مغاير با روزهاي بومي و ملي نيست، در هيچ كشور

نمي‌گويم فريادي به پايان رسيده يا تمام شده فريادها هميشه زيسته‌اند، هر چند آرام؛ و ما آرامشمان را مديون اين فريادها هستيم. فقط مي‌نويسم جلسه‌اي در سالني كه در آن براي منزوي‌ها هم فرياد كشيده بوديم ولي گوش فلك بدهكارمان نمانده بود به پايان رسيد. و من خودم را جمع و جور كردم تا با آرزوهايي كه با آن شرمنده مادرم خواهم شد، درون خانه‌اي در كوچه‌اي تنگ و تاريك كه با اين آرزوها تنگتر و تاريكتر خواهد شد. و شايد نروم با اين آرزوها.

 

 

 

ياشار حكاك پور مراغي        

 به نقل از هفته نامه موج بيداري