س. حاتملوی

 

تگارنده ی این سطور به عنوان یکی از جمع مبتکرین تشکیل «جنبش فدرال- دمکرات آذربایجان»، سعی خواهد کرد که طی سلسله مقالاتی نظریات خود را در باره ی پلاتفرم موقت این جنبش در اختیار علاقمندان این حرکت قرار بدهد.

فعالین سیاسی به تجربه می دانند که بر خلاف یک برنامه ی سیاسی مدون که در آن در باره ی هدفها و طلبات سیاسی، استراتژی و تاکتیک و همچنین متحدین و دشمنان یک حرکت سیاسی روش تر و تا حدودی با جزئیات مربوطه صحبت می شود، یک پلاتفرم سیاسی به خاطر اختصار و به اصطلاح  تلگرافی بودنش کمتر به جزئیات می پردازد. که این خود می تواند باعث پاره ای سو تفاهمات، ابهامات و بد فهمی ها گردد.

با در نظر گرفتن اینکه در پلاتفرم «جنبش فدرال- دمکرات آذربایجان» نیز در باره ی پاره ای مسائل مهم به اختصار سخن رفته، راقم این سطور سعی خواهد کرد که در حد امکان بندهای مختلف آن را در طی این مقالات شکافته و نظریاتش را در اختیار علاقمندان جنبش قرار بدهد.

توضیح یک مطلب را در اینجا بی مناسبت نمی دانم و آن اینکه به خاطر رعایت اختصار، سعی خواهم کرد که این مقالات شکل آکادمیک بخود نگیرند.

در اولین نوشته ام سعی خواهم کرد که نظریاتم را در باره ی مقدمه ی پلاتفرم با علاقمندان جنبش در میان بگذارم.  

 

***

 

 

 

در باره پلاتفرم موقت

«جنبش فدرال- دمکرات آذربایجان»

(1)

 

ابتدا باید دلیل پرداختن به مقدمه ی پلاتفرم را توضیح بدهم. در جریان کنفرانس استکهلم، حین بحث های پرباری که در آن شرکت کنندگان کنفرانس، بند- بند پلاتفرم پیشنهادی کمیسیون مربوطه را زیر ذره بین گذاشته و با جرح و تعدیلهائی به تصویب رساندند، برای بعضی از دوستان دلیل آوردن چنین مقدمه ای در ابتدای پلاتفرم مشخص نبود. من به عنوان یکی از مدافعین ضرورت وجود چنین مقدمه ای، در ادامه آن بحث ها، سعی می کنم که دلیل آوردن چنین مقدمه ای و همچنین محتوای آنرا توضیح بدهم:

در مقدمه پلاتفرم موقت از جمله می خوانیم که: «تاریخ معاصر ایران، از یک سو تاریخ مبارزه در راه آزادی و عدالت اجتماعی و از سوی دیگر تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ی ملی ملل ترک، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن ساکن ایران می باشد.»

غرض از آوردن این پاراگراف در مقدمه ی پلاتفرم اینست که تاریخ نوسان و تاریخ سازان* رسمی ایرانی چه در دوره ی پهلویهای پدر و پسر و چه در دوره ی بعد از انقلاب، وقتی سخن از تاریخ معاصر کشور می گویند، سعی می کنند که در باره ی مبارزات ملتهای غیر فارس و نقش آنها در پیشبرد مبارزه عمومی مردم ایران سکوت کنند.   و اگر احیانا در جائی نیز مجبور به نوشتن  از این مبارزات بشوند، با نسبت دادن این جنبش ها به بیگانگان، سعی در تحریف واقعیت ها مینمایند. در حالیکه مبارزه ی مردم ایران برای آزادی و عدالت اجتماعی، به شکل ارگانیک به مبارزه ی ملی- دمکراتیک ملل غیر فارس وابسته است. در زیر با چند تا مثال مشخص از جنبش ملی آذربایجان، سعی در روشن کردن این مسئله خواهم نمود:

- اگر در دوران معاصر با کمی اغماض شروع مبارزات مردم ایران برای دمکراسی و عدالت اجتماعی را انقلاب مشروطیت حساب کنیم، قبل از هر چیزی نقش آذربایجانیها در شروع و پیروزی اولیه این انقلاب، بشکل کاملاً برجسته ای به چشم می خورد. به جرئت می توان ادعا کرد که بدون مبارزات خونین آذربایجانیها، انقلاب مشروطیت حداقل در آن سالها نمی توانست به پیروزی برسد. چگونه می توان نقش ویژه ی مردم آذربایجان در این انقلاب را توضیح داد. آیا آنگونه که تاریخنویسان رسمی ادعا می کنند، دلیل این نقش ویژه فقط غیرت و شجاعت آذربایجانیها می تواند باشد؟ اصلاً واقعه ی با اهمیتی همچون انقلاب مشروطیت را که مهر و نشان خود را بر تمامی جنبشهای سیاسی بعد از خود زده است، می توان این گونه تحلیل کرد؟ چرا آذربایجانیها در پیشبرد انقلاب مشروطیت چنین «بنیادگرایانه» عمل کرده و در دفاع از آن حتی از قیام مسلحانه علیه دولت مرکزی نیز نهراسیده اند؟ چرا آذربایجانیها اولین «مجلس ملی» را که بعداً انجمن ایالتی آذربایجان تامیده شد، بوجود آوردند؟ آیا نامیدن ارگانی که ظاهراً می بایست وظایف یک انجمن ایالتی را انجام به دهد به نام مجلس ملی تصادفی بود؟ مگر آذربایجانیها فرق مابین یک انجمن با یک مجلس را نمی دانستند. چرا آذربایجانیها در نوشتن متمم قانون اساسی که بندهائی از آن ناظر به ایجاد و حقوق انجمن های ایالتی و ولایتی است چنین مصرّ بوده اند؟  اینها سئوالاتی هستند که هر تاریخ نویسی باید به آنها جواب روشنی بدهد.

من بدون اینکه بخواهم از اهمیت مبارزه عمومی مردم ایران برای دمکراسی و عدالت اجتماعی بکاهم و نقش آذربایجانیها را در این مبارزه بشکل غیر واقعی بزرگ جلوه دهم، می گویم که، حتی در انقلاب مشروطیت نیز جنبه ملی مبارزه مردم آذربایجان کاملاً روشن و آشکار بود. در روزهای سخت محاصره ی تبریز برای آذربایجانیها مشخص شد که هر گاه این ملت مهر و نشان خود را بر این انقلاب نزند، این حرکت تاریخی مردم ایران قبل از تولد سر زا خواهد رفت و دیدیم که متاسفانه با سرکوب جنبش آزادیستان و شروع اقتدار رضا خانی، این پیش بینی تاریخی به حقیقت پیوست.

دلیل تاکید آذربایجانیها بر ایجاد انجمن های ایالتی و ولایتی را باید در محدود کردن قدرت دولت مرکزی جستجو کرد. متفکرین و فعالین سیاسی آذربایجانی جنبش مشروطیت و خیابانی می دانستند که بدون محدود کردن قدرت دولت مرکزی نمی توان از ایجاد یک جامعه ی دمکراتیک و مدرن صحبت کرد. چرا که دولت قدر قدرت در تمامی کشورها و بخصوص در کشورهای شرقی، استبداد را باز تولید می کند. و اینکه این فعالین بیشتر به جنبه ی اداری- سیاسی مسئله توجه کرده و کمتر به مسائل مربوط به فرهنگ و زبان پرداختند را نیز باید در آن دید که علیرغم وجود تاندانس های پان ایرانیستی و شوونیستی در بخشی از روشنفکران عهد مشروطیت، فقط با سلطنت رضا شاه است که ایدئولوژی پان آریائی تبدیل به دکترین دولتی شده و استفاده از زبانهای غیر فارسی در کشور قدغن می شود.

- وقتی که سخن از مبارزه ی مردم ایران در راه آزادی و استقلال کشور و کوتاه کردن دست امپریالیستها از سرنوشت کشور می رود جگونه می توان از کنار جنبش آزادیستان به رهبری خیابانی گذشت؟ علیرغم ادعای تاریخسازانی چون عبدالله مستوفی و همانند هایش، جنبش خیابانی، در عین حال که بخش از مبارزه ی عمومی مردم ایران برای آزادی و استقلال کشور محسوب می شود ولی همزمان، بخشی از تاریخ جنبش ملی مردم آذربایجان  است. بیخود نیست که بخش اعظم رهبران حکومت ملی آذربایجان، فعالین جنبش مشروطیت و خیابانی محسوب می شدند. بیشتر کادرهای جنبش 21 آذر در سنگرهای مشروطیت و جنبش خیابانی آبدیده شده و تربیت سیاسی یافته بودند.

- چگونه می توان از مبارزه دهقانان، کارگران و زنان ایرانی برای احقاق حقوقشان صحبت کرد ولی در باره ی جنبش ملی آذربایجان و قوانین تصویب شده توسط مجلس ملی آذربایجان سکوت کرد. می دانیم که قوانین مربوط به 8 ساعت کار در روز، اصلاحات ارضی و شرکت زنان در انتخابات مجلس، اولین بار در ایران توسط مجلس ملی تصویب و بوسیله ی حکومت ملی آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری به اجرا گذارده شده اند. اصلاحات ارضی دوران شاه که به اصول عقب مانده ی فئودالیسم در کشور ضربه ی اساسی وارد آورد، در درجه اول تحت فشار مبارزات دهقانان آذربایجانی شروع شد. تصادفی نبود که این اصلاحات از زمینهای بزگ مالکان اطراف شهر مراغه آغاز شد. طنز تاریخ در اینست که این زمینها به مالکان و فئودالهائی تعلق داشتند که برای نابودی حکومت ملی آذربایجان با ارتش شاهنشاهی همکاری کرده و در قتل و عام دهقانانی که در صفوف فرقه ی دمکرات آذربایجان فعالیت کرده بودند، شرکت فعالی داشتند. در حقیقت بخشی از این زمینها که با شروع اصلاحات ارضی توسط حکومت ملی بوسیله ی دهقانان تصرف شده بودند، با شکست جنبش، دوباره به تملک بزرگ مالکان در آمده بوند.

- در تصویب خیلی از قوانینی که بعد از شهریور 20 به تصویب دولتهای وقت رسیده و کم کم سیمای عمومی کشور را دگرگون کرد، باید به نقش آذربایجانیها و جنبش ملی آنها توجه کرد. قانون کار کشور ملهم از مبارزات کارگران آذربایجانی و قوانین تصویب شده توسط حکومت و مجلس ملی آذربایجان بود. این حکومت ملی آذربایجان بود که برای اولین بار در تاریخ کشور، سیمای مشخصی به حق و حقوق کارگران داده و شکل تا حدودی عادلانه ای به ساعان کار روزانه، تعطیلات و مرخصی های آنها داد.

- شرکت زنان آذربایجانی در انتخابات مجلس ملی، صفوف قشون و ارگانهای دیگر حاکمیت ملی، هنوز هم همچون ستاره ای در آسمان مبارزات زنان ایران برای حقوق برابر با مردان در همه ی عرصه های زندگی اجتماعی و سیاسی می درخشد. اگر امروزه شرکت زنان در انتخابات به امری عادی و پیش پا افتاده بدل شده است، چنین حرکتی آن روزها همچون بمبی در تمامی کشور و حتی در کل عالم اسلامی به صدا در آمد. چرا که در تمامی کشور های اسلامی آن روز، غیر از زنان ترکیه و جمهوری های مسلمان شوروی، زنان هیچ کشور اسلامی دارای حق رای نبوده اند.

ذکر تمامی این واقعیت ها و فاکتهای تاریخی برای آنست که اولاً مبارزه عمومی مردم ایران از جنبش ملی- دمکراتیک ملتهای غیر فارس جدا نبوده و این دو، به شکل ارگانیک به همدیگر وابسته هستند و این مبارزه بدون توجه جدی به خواسته های ملی این ملتها- حتی در صورت تغییر حاکمیت نیز- راه به جائی نخواهد برد. ثانیاً جنبش ملی ملتهای غیر فارس و از جمله آذربایجانیها بر خلاف ادعای دشمنان و مخالفین آن، از زیر بوته به عمل نیامده بلکه دارای تاریخچه ی معینی می باشد و مقدمه ی پلاتفرم موقت «جنبش فدرال- دمکرات آذربایجان» نیز دقیقاً بر این مسئله تاکید دارد.

اوج گیری اخیر مبارزه ملی مردم آذربایجان که خود را در همایش های صدها هزار نفری قلعه ی بابک، طومار نویسی ها، تظاهرات فعالین جنبش در مناسبت های مختلف ملی و تشکیل انجمن های فرهنگی و سیاسی نشان می دهد، امریست قانونمند و تدارکات مختلف برای تشکیل «جنبش فدرال- دمکرات آذربایجان» را نیز باید از این زاویه بررسی کرد.

مبتکرین تشکیل «جنبش فدرال- دمکرات آذربایجان» - بدون افتادن در تور خود بزرگ بینی رایج در بین بعضی از فعالین ملی- با احترام به نظرات و فعالیت های سایر سازمانهای ملی آذربایجانی، به عنوان ادامه دهندگان راه پیشه وری و فرقه ی دمکرات آذربایجان، خود را جمعی می دانند که نه تنها با افتخار به گذشته ملت خود می نگرند، بلکه با درس گیری از اشتباهان گذشته، سعی می نمایند که با تحلیل مشخص از جنبش موجود ملی آذربایجانیها و ترکهای ایران و با بهره گیری از سنت های دمکراتیک و ملی ملت خود و توجه به تجربیات ملل دیگر، قدم در جاده ای بگذارند که با جانفشانیها و زحمات ستارخان ها، خیابانی ها و  پیشه وری ها باز شده است.

در این باره باز هم سخن خواهیم گفت.                

_____________________________________________

 

*«تاریخ سازی» یکی از شغل های پر نان و آب در ایران محسوب می شود. تاریخسازان کسانی هستند که دکترین حکومتی را با جعل اسناد و یا تعریف و تفسیر دلبخواهی آنها تئوریزه و توجیه می کنند. تعداد قابل توجهی ار کتابهای تاریخ موجود در ایران و بخصوص کتابهای درسی، تولید این نوع تاریخسازان می باشند. سروصدای اخیر در باره ی کتابهای آقای ناصر پورپیرار که در آنها واقعیت بخشهائی از تاریخ رسمی کشور مورد تردید قرار گرقته است و به بازداشت کوتاه مدت اخیر وی منجر شده است را باید از این دیدگاه بررسی کرد.