پیام به آذربایجان کولتور اوجاقی (کانون فرهنگی آذربایجان)

بمناسبت بزرگداشت "روز جهانی زبان مادری"(21.فورال.2005)

 

انسان دوستان آزاده و مبارز، هموطنان گرامی  و                                                                               

همزبانان عزیز شرکت کننده در" روز جهانی زبان مادری" در برلن!

 

با "سلامی چو بوی خوش آشنائی"، افتخار دارم که این پیام را جهت بزرگداشت "روز جهانی زبان مادری" به "کانون" شما میفرستم، که شامل طرح موضوع و نتیجه گیری است. اگر عنان قلم اندکی رها شده بسبب لطف شما و عمق و وسعت فاجعه ایستکه با آن روبرو هستیم.                                                                                            

 روزهائیکه از طرف "نهادهای بین المللی" و یا بصورت " بین المللی" گرامی داشته میشوند، عموماً جهت یادآوری و وسعت و تعمیق بخشیدن به یک خواست انسانی برآورد نشده یا برای مقابله با ظلم عریان و مزمن و یا خطر فراگیری استکه، ابعاد بین المللی داشته و از چهارچوب مسائل ملی یا منطقه ای فراتر میرود.

هرچند " شاًن نزول" و علت بعضی از این روزهای جهانی، یا ریشه در مبارزات یک ملت داشته و یا توسط افراد انساندوست و خیرخواه مطرح شده و سپس مقبولیت جهانی یافته اند. از آن جمله است:

/ روز جهانی کارگر/ روز جهانی مبارزه با تبعیض نژادی/ روز جهانی زنان/ روز جهانی کودک/ روز جهانی محیط زیست/ روز جهانی آب آشامیدنی سالم/ روز جهانی باسوادی (مبارزه با بیسوادی)/ و بالاخره/"روز جهانی زبان مادری" و.../ .

همه میدانیم که بشریت " روز جهانی زبان مادری" را از 21 فوریه 1954 مرهون و مدیون مبارزات مردم بنگلادش، بخاطر زبان مادریشان است. کشور کنونی بنگلادش بعد از استقلال پاکستان برهبری " محمدعلی جناح" از هند، با 1600 کیلومتر فاصله، بعنوان پاکستان شرقی نامیده شد. رهبران پاکستان غربی، برخلاف رهبران خردمند " هند" آزادی دین و زبان و سیستم فدرال را در کشور خود ایجاد نکردند، بلکه پاکستان غربی به بهانه وحدت دینی میخواست با داشتن جمعیت کمتر از پنجاه میلیون آنهم مرکب از هشت زبان مختلف، کشور هفتادوپنج میلیونی بنگلادش را از خواندن و نوشتن و تحصیل و تدریس و دفاع حقوقی در دادگاهها بزبان مادریشان با سرکوب پلیسی محروم کرده و آنهارا " اردو urdu" زبان سازد!. عمر این " ستم زبانی" بیش از هفت سال طول نکشید که کشور کنونی پاکستان بعد از استقلالش(در 1947 با هند از انگلستان) و سپس جدائی اش ازآن کشور، با شورش دانشجوئی و سراسری بنگلادش برای حفظ هویت زبان مادری و انسانی خود روبرو شد و سرکوب پلیسی و جنایات غیر انسانی اش هم بجایی نرسید و بناچار استقلال بنگلادش را که از حمایت بیدریغ هند هم برخوردار بود برسمیت شناخت. اما پاکستانیها پس از این تجربه تلخ، فهم و شعور آنرا داشتند که سنت " قاعد اعظم" خود " جناح" را در تحمیل زبان " اردو" در داخل کشور باقی ماندة پاکستان، کنار بگذارند و با ایجاد سیستم فدرالیسم و آزادی زبانهای مادری از قبیل پشتونی و بلوچی و .... در کنار زبان مشترک " انگلیسی" و " اردو" بقاء و همزیستی خودخواستة پاکستان را تضمین نمایند. تبدیل زبان رسمی و انحصاری " اردو" به زبان مشترک، در واقع " تضمین نامة استقلال" پاکستان کنونی شد و بر تنش های اقتصادی ناشی از فقر، تنشهای زبانی فرهنگی را اضافه نکرد. از نوامبر سال 1999 یونسکو و سازمان ملل متحد نیز " 21 فوریه" را روز بزرگداشت زبان مادری اعلان کرده و برسمیت شناخت.

ولی از رسمیت بین المللی به رسمیت ملی " زبانهای مادری محکوم" در ایران و از رسمیت قانونی و ملی به رفع تبعیض اجتمائی و فرهنگی در کشور یعنی بر افتادن " پان فارسیسم" راه نسبتاً طولانی باقی مانده است. مسلماً استقرار آزادی زبانهای هفتادگانة مادری محکوم در ایران (نگاه کنید به www.Ethnologue.com/iran) مانند سایر آزادیهای بشری نظیر آزادی(وجدان/ اندیشه/ بیان/ دین و عقیدة سیاسی و ...) تنها به همت زنان و مردان و به آگاهی و فعالیت و اراده و موقع شناسی و خرد آنها بستگی دارد.

انسانهای آزاده و آزادی خواه تا پایان دادن به جنایات فرهنگی زبان انحصاری و جانشین و قاتل فارسی و تبدیل آن به زبان مشترک در کنار رسمیت و آزادی سایر زبانهای موجود در ایران از پا نخواهند نشست.و سلطة زبان انحصاری حاکم را نظیرسلطة دین انحصاری حاکم به تاریخ خواهند سپرد.

پیام من بمناسبت روز جهانی زبان مادری، با توجه به اوضاع و احوال " آزادی کشی" و " برابری ستیزی" در ایران بناچار دارای دو مخاطب بوده و لذا شامل دو قسمت است:

 

1-     پیامی خطاب به همدردان و دارندگان زبانهای مادری محکوم، که از سلطنت و حکومت پهلوی تا به امروز زیر بار تحقیر، جذب و حل شدن، یا مقاومت قهرمانانه، متحمل جنایات و رنجهای غیر قابل توجیه از نظر وجدان بشری شده اند:

عزیزان؛ هرچند دمکراسی بمعنی آزادی و بقاء و رشد " اقلیت ها" در حاکمیت " اکثریت نسبی" معنی میدهد، اما در ایران از سال 1304 شمسی (1925 میلادی) یعنی درست هشتاد سالست که زبانهای مادری " اکثریت" اهالی این کشور، بوسیلة هیئت حاکمه ای بیگانه نشانده که خود را تا بامروز نماینده 22 میلیون فارسی زبان و سمبل باصطلاح خود " ملی گرائی مثبت" ایرانی قلمداد میکرده و میکند، محکوم و ممنوع شده و آزادی و رسمیت خودرا از دست داده است. امروز صاحبان زبانهای محکوم در ایران هفتاد میلیونی، حدود چهل و هشت میلیون نفر را شامل میگردد، در حالیکه بنا به نشریه شماره یک فرهنگ ایران در فروردین 1332 در این کشور دویست (200) زبان و لهجه وجود داشته است. یعنی تقریباً در عرض پنجاه سال ازحکومت سلطنتی محمدرضاشاه تا بامروز حدود 130 زبان و لهجه در ایران قربانی جنون و جنایت تک زبانی و تک فرهنگی سیاسی- دولتی یعنی پان فارسییسم شده است. سیاستی که بجای " ملی گرائی مدرن متکی به آزادی قانونی و برابری انسانی شهروندان" جهت حفظ منافع ملی شان، متأسفانه ناظر به جذب و حل زبانی آنها با تحقیر و اهانت بوده است( از ترک و کرد و عرب  گرفته تا برسد به لر و گیلک و ...). از دوره پهلوی      " ملی گرائی قومی" متکی به زبان انحصاری فارسی، با ملقمه ای از " ملی گرائی ایلی" ناظر بر تبار و نژاد پاک و والا ولی موهوم آریائی را در کنار اساطیر شاهنامه ای و زرتشتی، سعی کردند احیا کرده و بجای ملی گرائی مدرن ناظر بر آزادی قانونی و برابری انسانی شهروندان جا بیاندازند، زیرا سر سودائی دیکتاتورهای بیگانه نشانده طاقت فهم و تحمل آزادی قانونی و برابری انسانی شهروندانی که آنها " رعیّت" و " بندگان اعلیحضرتش" میدیدند نداشت. همچنانکه ملی گرایان قومی بعد از انقلاب 1357 که سلطانی شیخ را طالبند و به زبان انحصاری فارسی در کنار مذهب انحصاری و حاکم شیعه قائلند، دشمنان قسم خوردة آزادی و برابری انسانی شهروندان ایرانی بوده و هستند(البته در اکثریت خود). شه و شیخ میخواستند و میخواهند تا از گلستان چند فرهنگی و زیبای ایران، جامعه که چه عرض کنم، "گله ای" یکدست فراهم سازند که تنها یک زبان و یک دین مورد پسند و رسمی حضرات ( بقول خود چوپان) را بلد باشد و همچون گوشت چرخ کرده تمایزی در بینشان وجود نداشته باشد!

اما اگر با ارادة انسانی، توام با آگاهی، منطق و حقیقت دوستی، جهت دفاع از بقاء و آزادی زبان مادری به مقابله و مبارزه با ارادة بربریت حاکم که متکی بر " جهل مرکب" و زور و دروغ و جعل و تزویر است برخیزیم، بیگمان همگان برخیزند تا به جنایت زبان انحصاری و حاکم (در ایران: زبان فارسی) و دین انحصاری حاکم (در ایران: شیعة مکتبی و سیاسی یعنی خمینیسم) نقطة پایان گذاشته شود.

مسلماً دیر یا زود این توحش ویرانگر و نابود کنندة زبانها و فرهنگهای در ایران جای خودرا به شکوفائی و غنای فرهنگها خواهد داد. اگر نتواند از مسیر همبستگی آزاد یعنی "فدرالیسم" بگذرد، از راه جدائی فرهنگی و سیاسی یعنی "تجزیه" خواهد گذشت. لذا بر انسانهای آزادی خواه، صاحب اراده و آگاه بر حقوق بشری خویش، واجب و وظیفه است که جهت آزادی زبان مادری و برابری و رقابت فرهنگی در ایران کوشا باشیم و با طاعون ملی گرائی قومی حاکم که متکی به زبان انحصاری فارسی و مذهب انحصاری شیعه است مبارزه کنیم.                                                  

 بنظر میرسد این مبارزه با پان فارسیسم در سه بعد بایستی پیش برود:

 

الف- خودمان باید زبان مادری خویش را پاس بداریم و بفرزندان خود صحبت کردن، خواندن و نوشتن آنرا یاد دهیم تا زمانیکه آزادی تحصیل، تدریس و دفاع حقوقی برای همة زبانها در کشور فراهم شود که فرارسیدنش دور نیست. این قصور فردی و خانوادگی را نمیتوان بر هیچکس بخصوص آنانکه متوجه عمق و وسعت جنایت فرهنگی پان فارسیسم شده اند بخشید.

"چو تو خود کنی اختر خویش را بد            مدار از فلک چشم، نیک اختری را"

 

ب- ما بایستی" انجمن دفاع از آزادی زبانهای محکوم در ایران" را تأسیس کنیم و با همة زبانها و لهجه های محکوم ارتباط نزدیک و هماهنگ برقرار سازیم.

 

پ- در سطح بین المللی نیز بایستی پان فارسیسم و سرکوب و تحقیر زبانهای مادری در ایران را مطرح ساخته و رسوا سازیم.    

مبارزه با پان فارسیسم در واقع نجات خود زبان فارسی از " آلت فعل" شدن سیاسی مشتی شیاد است که از دورة پهلوی تا کنون بمدت هشتادسالست که ادامه یافته است( از1925 تا2005 )، همچنانکه مبارزه با پان شیعیسم(خمینیسم) جمهوری اسلامی در واقع نجات دین اسلام و مذهب شیعه از دست مشتی دکانداران دین میباشد که بجای تهذیب اخلاق مؤمنین، همچون ابزاری از مذهب برای منافع نامشروع شخصی و گروهی خود سوء استفاده کرده و میکنند و لذا بی اخلاقی بی سابقه ای را در جامعه دامن زده اند.

مناسب استکه متنی را همه صاحبان زبانهای محکوم در ایران بهمراه فارسی زبانان آزاده و آزادی خواه مشترکاً امضاء کرده و آنرا به پارلمانهای کشورهای دنیا و سازمان ملل متحد و یونسکو بفرستیم.

 

2-      پیامی به طرفداران پان فارسیسم و کسانیکه ایرانیت را بمعنی فارسی زبان بودن تلقی میکنند:

ایران کشوریست کهنسال و همواره از آغاز تمدن در این سرزمین تا حکومت پهلوی دارای سه زبان اداری بوده بی آنکه کسی به زبان مادری فرد یا قوم و ملتی کاری داشته باشد: در دوره ایلام زبانهای " سومری- ایلامی و اکدی" و در دورة هخامنشی باز سه زبان: ایلامی(دولتی)/ بابلی(بین المللی)/ پارسی باستان(سلطنت و قشون) رایج بود که تا بعد از اسلام این سنت همچنان ادامه یافت و از قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری باز سه زبان عربی(زبان دین- علم و فلسفه و تجارت)/ فارسی(زبان دولت و دیوان و شاعران) و ترکی(زبان قوم غالب، اشرافیت و قشون) در کنارهم وجود داشتند. از وقتیکه زبان فارسی از شکل زبان مشترک و یکی از سه زبان اداری بصورت زبان انحصاری، رسمی، حاکم و در نتیجه زبان جانشین و قاتل و سیاسی تغییر چهره داده شد(1304 شمسی سلطنت رضاشاه) با عکس العمل طبیعی افراد آزاده و آگاه زبانهای محکوم، و معدودی از فارس زبانان صاحب وجدان و شرف بیدار و دوراندیش روبرو شده و میشود. بدانید که " زبان مادری" هرکس که در آن آیه های مهر و محبت را شنیده است، با هر زبان اکتسابی بعدی(ازجمله فارسی) یک فرق اساسی دارد. زبان مادری تنها یک وسیلة ارتباطی و مبادلة افکار نیست، وسیلة بیان و رشد و شکوفائی احساسات عمیق انسانی هم هست. " زبان مادری"، " قلب و دل" است در مفهومی که قدما بعنوان مرکز احساس و عشق و الهام از آن مراد میکردند.

 

کسانیکه متأسفانه درجة توحششان به مرز خفه کردن و به قصد نابود نمودن زبانهای مادری دیگران و کشتن فرهنگهای دیگر بدلیل ابتلاء به جنون شیفتگی به زبان مادری خود و فرهنگ خاصی میرسد که همراه با نفرت از زبانهای مادری دیگر و فرهنگهای دیگر است، براستی از جنایتکاران و آدمکشان نامدار تاریخ جانی تر هستند. زیرا اینان با لطف و مهر و عشق و فرهنگهای نسلها و قرنهای گذشته نیز سر ستیز دارند. کشتن یک زبان و فرهنگ، کشتن یک تاریخ و بخشی از تمدن بشری و بشریت است.

ازادگان! بنام انسانیت، آزادی و برابری (انسانی و فرهنگی-زبانی) با بربریت زبان انحصاری حاکم (پان فارسیسم) و دین انحصاری حاکم (خمینیسم) در ایران به مبارزه برخیزیم.

 

من به سهم خود از ملت بنگلادش و یونسکو بخاطر ایجاد و رسمیت بخشیدن به " روز جهانی زبان های مادری" صمیمانه تشکر میکنم و از همة شما عزیزان تقاضا دارم بخاطر همة زبانهای بریده و فرهنگهای محکوم و خاموش و نیز همة انسانهای تحقیر شده از بربریت زبانهای حاکم انحصاری در ایران و جهان یک دقیقه سکوت فرمائید.

                                                                                                                                      متشکّرم،

 

                                                                                                                       ضیاء صدرالاشرافی

                                                                                                                        دهم فورال 2005