زبان ارتباطی در پلاتفورم ما

 

يونس شاملی

يکی از پيج و خمهای پلاتفرم ما در جنبش فدرال دمکرات آذربايجان، بند مربوط به زبان ارتباطی است. پيچ و خم اين بند در سيقنالهای مختلف و متفاوتی است که از خود به خوانندهء پلاتفرم ما منتقل مي کند.  بنابراين توضيح در اين خصوص برای روشن شدن اذهان مخاطبان ما از اهميت خاصی برخوردار است.

 

اهميت خاص توضيح در اين خصوص از سويی باز ميگردد به کمپلکس سيطره سياسی فارسيسم در سيستم آموزشی ايران و از سوی ديگر منعکس کنندهء ملايم يک درک سياسی سويل برای حل و فصل يک معضل گره هی در جامعه ايران  است. اما چگونه؟

 

اين واقعيتی است که امروز زبان فارسی تنها زبان  در سيستم آموزشی استکه مورد استفاده قرار ميگيرد. اما برای هر انسان آزادهء ايی کاملاً روشن است که اين انحصار حاصل انحصار در قدرت سياسی حاکم در هشتاد سال اخير بوده است. بنابراين انحصار قدرت سياسی و اعمال غيردمکراتيک سياست نژادپرستانه سلطنتی و امروز جمهوری اسلامی، هيچ حق ويژه ايی را برای اين زبان اختصاص نمي دهد. بلکه اين حکايت تلخ استفاده ابزاری از زبان فارسی به مثابه يک ابزار جهت امحاء زبانهای ديگر و از آنجمله زبان ترکی در ايران بوده است. در مقابل اين واقعيت ميتوان تصور کرد که حتی اگر نيم بند آزادی و دمکراسی در ايران وجود می داشت تمامی زبانهای موجود در ايران و بويژه زبان ترکی، که زبان بزرگترين جمعيت ملی در ايران است نميتوانست اين چنين از درجه اهميت ساقط شود. و دقيقاً چنين خواهد شد اگر زمينه های عملی شدن دمکراسی در ايران فراهم گردد.

 

بنابراين اين سوآل در مقابل منطق دمکراتيک و ديالکتيکی(تقابل) قرار ميگيرد که؛ با وجود نقش جانشينی و مخرب  زبان فارسی در هشتاد سال اخير در ايران، چگونه اين زبان همچنان به مثابه زبان ارتباطی در پلاتفرم موقت جنبش فدرال دمکرات آذربايجان خودنمايی می کند؟ آيا اين نشانهء يک نرمش برای نشان دادن حسن نيت اين جنبش در مقابل جامعه سياسی ايران،  بشمار ميرود و يا نشانی از باورهای ماست که  زبان فارسی را به مثابه زبان ارتباطی در يک سيستم فدراليستی مد نظر قرار داده است؟ البته که پاسخ به اين پرسشها به زمان بيشتری نياز دارد. اما آنچه که آشکار است،  دانش بشری است که از لابلای تجارب مختلف خود را می نماياند. روشن است که حل مسئله زبان در جامعه کثيرالملله ايی چون ايران نميتواند و نبايد بدون توجه به تجارب جوامع مختلف صورت گيرد. و لذا برخورد ملايمت جويانه برای ابراز حسن نيت برای حل يک معضل اساسی ابداً بدان معنا نيست که مسئله زبان در ايران فردا بايستی نه تنها بر احترام همه جانبه بر تمامی زبانهای موجود در ايران استوار باشد که بايستی با تکيه بر آخرين دست آوردهای تجربی و علمی بشر نيز بهره جويد. 

 

حل مسئله زبان در جامعه چند زبانگو و چارجويی برای زبان ارتباطی با تکيه به آنچه که امروزه در کشورهاي چند ملييتی ميگذرد ميتواند معالم مناسبی در انتخاب شيوهء درست عمل در خصوص حل مسئله زبان در جامعه کثيرالملله ايران نيز باشد. با نگاهی گذرا به تجارب کشورهای مختلف در اين خصوص ميتوان به اشکال مختلف زير اشاره نمود:

 

آلترناتيو اول اينکه؛  منطق عقلی، تجربه امروز بشری، برابرحقوقی انسانی و فرهنگی در يک جامعه چند زبانی چون ايران حکم ميکند که زبان مادری هر کودک به مثابه مهمترين عامل تربيتی کودکان به مثابه زبان اصلی آنان در مدارس اين سرزمين تدريس شود. و زبان انگليس به مثابه زبان علمی و ارتباطی جهان که امروزه به عنوان زبان دوم در مدارس ايران تدريس ميشود، تقويت گرديده  و در آينده به مثابه زبان ارتباطی داخلی نيز مورد بهره برداری قرار گيرد. اين سيستم آموزشی هم زمينه های برابر حقوقی فرهنگی صاحبان تمامی زبانهای موجود در ايران را تامين ميکند و هم با تکيه  به زبان انگليسی به مثابه زبان علمی و ارتباطی جهان، اين زبان به عنوان زبان ارتباطی داخل ايران مورد استفاده قرار بگيرد.  

 

آلترناتيو دوم، روش سويئس (با چهار زبان رسمی در کشور) است که در آن زبان ارتباطی وجود ندارد، بلکه هر کودکی در سيستم آموزشی در وحله اول زبان مادری خود را می آموزد و در وحله دوم يکی از زبانهای موجود در کشور را به اختيار به مثابه زبان ارتباطی خويش با جامعه سويئس انتخاب ميکند. اين آلترناتيو نيز عاقلانه و عادلانه به نظر ميرسد. چرا که در آن هر کودکی آموزش زبان مادری خود را در اولويت قرار ميدهد و سپس با انتخاب آزادانهء خود زبان ديگری از زبانهای موجود کشور را که خود صلاح ميداند به مثابه زبان دوم می آموزد. غير از آن آموزش زبان سوم نيز در سيستم آموزشی سويئس مطرح است که انتخاب آن زبان نيز از سوی کودک اختياری است.

 

آلترناتيو سوم، نمونه های عراق و افغانستان است که در آن نيز آموزش زبان مادری کودکان در اولويت قرار دارد. و سپس زبانهای عمده کشور به مثابه زبانهای رسمی و برابرالحقوق رسميت يافته و طبیعی است که انتخاب زبان آموزشی دوم در اين سيستم نيز به انتخاب خود کودک واگذار ميگردد که کدامين زبان رسمی کشور را برای آموزش انتخاب کند.  

 

در اينجا سيستم آموزشی در کشورهای پيشرفته ديگر را به اين دليل ساده به مثابه آلترناتيو منظور نداشته ايم که در اين کشورها آموزش به زبان مادر بقدری مسجل و روشن است که نيازی به مطرح شدن آن در اين کوتاه سخن نيست. در اغلب اين کشورها حتی کودکان مهاجرين نيز در مدارس به تحصيل زبان مادری خويش ميپردازند.

 

با توجه به مسائلی که فوقاً مطرح شد، سوآل اين نيست که جمهوری اسلامی چه سياستی را در قبال مسئله زبان و حقوق ملتها در پيش گرفته است، چرا که جمهوری اسلامی نيز سياست تبعيض زبانی را در همان درجهء ايکه سلطنت پهلویها اعمال کردند دنبال کرده است.  بلکه سوآل اينست که اپوزيسون مدعی دمکراسی و عدالت در فردای جمهوری اسلامی، در خصوص اين مسئله در کجا ايستاده است؟ در کنار جمهوری اسلامی و برای سرکوب خواستگاههای برابرطلبانه و دمکراتيک ملل ساکن در ايران و يا در مقابل آن؟ اين يکی از مهمترين معيارها در ارزيابی ماهيت دمکراتيک شخصيتها، احزاب و سازمانهای سياسی است که ملت فارس را در ميدان عمل سياسی نمايندگی ميکنند.

 

و در نهايت، پاسخ  جريانات سياسی اپوزيسيون  در خصوص برابر حقوقی ملی- فرهنگی در ايران چيست؟