زبان مادری و حقوق بشر زبان مادری

Tove  Skutnabb-Kangas
 ترجمه هدایت سلطان زاده

حقوق بشر زبانی چیست؟

در یک دولت متمدن ، ضرورتی برای بحث در مورد حق و حفظ و توسعه زبان مادری وجود ندارد. حق زبانی بعنوان حق بنیادی حقوق انسانی ،کاملا یک امر بدیهی بنظر میرسد. رعایت و احترام گذاشتن به حقوق بشر زبانی ، بمعنی این است که در سطح فردی ، همه مردم بتوانند خود با زبان مادری خود مشخص و متمایز سازند و این بیان هویت خود از طریق زبان مادری خود مورد پذیرش و احترام قرارگیرد ، و اینکه زبان مادری آنان ، زبان اقلیت یا اکثریت در کشور بشمار میرود ، تفاوتی در این زمینه نباید داشته باشد. احترام گذاشتن به چنین حقی ، متضمن این است که یک فرد بتواند به زبان مادری خود سخن گفته و بنویسد ، از جمله اینکه بتواند آموزش پایه ای خود را بواسطه زبان مادری خود طی کرده و بسیاری از اسناد رسمی کشوری را نیز به زبان مادری خود مورد استفاده قرار دهد. این امر همچنین بمعنی این است که یک فرد حق داشته باشد ، یکی از زبان های رسمی کشور مورد سکونت خود را فراگیرد. در آنصورت کاملا طبیعی است  که معلمین دوزبانه باشند.محدودیت گذاشتن براین حقوق را باید نقض بنیادی  حقوق بشر زبانی تلقی کرد.

مراعات حقوق بشر زبانی در سطح جمعی ، بمعنی حق موجودیت گروه های اقلیت ( یعنی حق متفاوت بودن از دیگران) و حق بهره مندی و رشد زبان مادری آنان است. مفهوم آن این است که گروه های اقلیت باید  بتوانند مدارس  و مؤسسات آموزشی و تربیتی خود  را تاسیس کرده و بر دوره تدریس  زبان مادری خود کنترل داشته باشند. این امر  همچنین بمعنی تضمین نمایندگی سیاسی این گروه ها در سطح سیاسی دولت و  دستکم تفویض حق خود مدیرتی در امور داخلی به این گروه ها در حوزه های فرهنگ ، آموزش ، مذهب ، گردش اطلاعات ، امور اجتماعی و امکانات مالی از طریق مالیات و یا کمک های مالی برای بر آورده کردن این هدف ها  می باشد.

حقوق بشر زبانی و آموزش

یکی از اصول پایه ای حقوق بشر مربوط به اقلیت ها ، حق دستیابی به سطوح بالائی از دوزبانی و یا چند زبانی در آموزش خود  است – و یا باید باشد. دو زبانه بودن در غالب موارد ، یک پیش شرط لازم برای استفاده از حقوق بنیادی انسانی برای اقلیت ها بشمار می رود. زیرا هر کودکی حق دارد که با زبان مادری خود با یک فرد بزرگسال سخن بگوید و مستلزم آن وجود معلمین دو یا چند زبانه است. باین ترتیب ، معلمین می توانند الگو ها و سرمشق های خوبی برای کودکان بوده و آنها را در آموزش به زبان خود و نیزمقایسه در آگاهی بر چند زبانی بودن مورد حمایت و یاری قرار دهند.

به تجربه دیده شده است که چنین در خواستی  ، از طرف معلمین گروه اکثریت که غالبا خود دوزبانه نیستند ، بسیار تهدید کننده تلقی شده است. البته همه معلمین گروه های اقلیت نیز بنوبه خود معلمینی چند زبانه  در سطح بالائی نیستند.لیکن  مساله آشنائی با دو یا چند زبان در سطوحی بالا ، برای صلاحیت معلمین اکثریت زبانی اهمیت اندکی دارد.مثلا در رابطه با تلفظ کلمات ، کودکان ، فرصت های فراوانی برای شنیدن و خواندن تلفظ اکثریت زبانی در خارج از کلاس های درس خود دارند ، ولی کودکان اقلیت های زبانی از فرصت های مشابهی بر خوردار نیستند. ازاینرو ، برای یک معلم اقلیت زبانی ، آشنائی با سطوح بالائی از زبان اکثریت ، حائز اهمیت است.

اگر بنا باشد که سیستم آموزشی به اصول حقوق بشر زبانی احترام بگذارد ، باحتمال زیاد باید چند زبانگی درسطوحی  بالا ، هم در مورد معلمین اکثریت زبانی و هم  در موردمعلمین اقلیت زبانی بمورد اجراء گذاشته شود. لیکن در حال حاضر، کارکرد سیستم آموزشی  اکثریت و اقلیت در غالب کشور های اروپائی و کشور های های اروپائی شده ( از جمله در آمریکا ) از پیشبرداین اصول آموزشی سالم چند زبانگی دور است. بلکه خود سیستم آموزشی مشارکت فعالی در ارتکاب نسل کشی زبانی ایفاء میکند ( در این زمینه مراجعه کنید به تعریف سازمان ملل در باره نسل کشی زبانی که Capotori در 1979 بعمل آورده است). حتی در مورد خوداکثریت زبانی، سیاست های آموزشی مانع از دستیابی به سطوح بالائی از چند زبانگی میشود. سیاست های آموزشی محدود نگر ، از تنوع زبانی که برای آینده سیاره ما ضروری است ، حمایتی نمی کند.

حقوق بشر زبانی در عمل :  اصول کلی

من این اصول کلی را بر پایه تجربیات وسیع مثبتی که بدست آورده ایم ( یعنی سطوح بالائی از دو یا چند زبانگی ، فرصت عادلانه در دسترسی به موفقیت در مدرسه ، و رفتار های مثبت ما بین فرهنگ ها) عنوان می کنم. این اصول کلی در هشت پیشنهاد فرمول بندی شده اند.

1-وسیله آموزشی اصلی ، دستکم در هشت سال اول باید به زبانی باشد که احتمال کمی وجود دارد که به سطح آموزش عالی منتهی شود. در مورد اکثریت کودکان ، این چبزی زبان مادری آنان نیست.باین ترتیب اکثریت کودکان می توانند از طریق زبان اقلیتی خود آموزش ببینند.

2-کودکان باید در ابتدا با کودکانی که با همان زبان سخن می گویند ، گروه بندی شوند. گروه بندی های مختلط در ابتدا امر مثبتی بشمار نمی رود و از نظر دروس  شناخت- طلب ( cognitive demanding )،غیر لازم وغیر واجد تاثیر  و ارتباط متقابل است.

3-همه کودکان و نه فقط کودکان اقلیت باید دوزبانه در سطحی بالا باشند.

4-همه کودکان باید دربرابر زبان آموزشی و موقعیت خود برای زبان مادری فرصت برابری داشته باشند.عبارت های زیبا در باره اهمیت زبان مادری هر فردی وارزش رابطه مابین فرهنگ ها ، دردی را دوا نخواهد کرد مگر اینکه با تغییراتی در نحوه سازماندهی مدارس همراه گردد.

5-همه معلمین باید دو یا چند زبانه باشند.

6-زبان های خارجی باید از طریق زبان مادری کودکان و یا توسط معلمینی باید آموزش داده شود که با زبان مادری کودکان آشنائی دارند.

7-همه کودکان باید زبان اول و دوم خود را از مدارج 1تا 12 بصورت اجباری یاد بگیرند ، بشیوه ای که این زبان ها برای کودکان آنگونه که مینماید باشند ، یعنی زبان مادری ،زبان دوم ، وزبان خارجی.

8-  هردوی این زبان ها باید بعنوان وسیله آموزشی  ، در مرحله معینی از آموزش کودکان بکارگرفته شوند ، لیکن بنظر می آید که پیشرفت در این زمینه برای کودکان اقلیت و ااکثریت زبانی متفاوت باشد.برای کودکان اکثریت زبانی ، زبان مادری بعنوان یک وسیله آموزشی ،  دستکم در پاره ای از دروس شناخت-طلب  ودارای تاثیر و ارتباط متقابل عمل میکند . حداقل در بین مدارج 8-12 و شاید مرحله مقدم تر از آن باید چنین کارکردی داشته باشد.  کودکان اکثریت زبانی را می توان با استفاده از زبان دوم ، و بخشا و یا تماما در دروسی کمتر شناخت –طلب و معطوف به خود زبان آموزش داد. حداقل دربین مدارج 8-12 میتوان چنین روشی را بکاربرد.  برای کودکان اقلیت زبانی ، زبان مادری در ابتدا باید  بعنوان وسیله آموزشی  در تمام موضوعات مورد استفاده قرار گیرد. حد اقل پاره ای دروس تا مدارج 12 باید بر اساس زبان اول باشد ، ولی این دروس ممکن است تغییر پیداکنند. شیوه زیر بنظر می آید که بخوبی عمل کند:

(الف) حرکت از شناخته ها به ناشناخته( ب)حرکت از تدریس خود زبان به تدریس بواسطه آن زبان(ج)حرکت از تدریس از طریق زبان دوم در دروس کمتر شناخت-طلب و معطوف به خود زبان  ، به تدریس در دروسی که شناخت –طلب و نیازمند تاثیر و ارتباط متقابل است.

آموزشی که از این اصول پیروی نکرده باشد ، به حقوق بشر زبانی نیز احترامی نمی گذارد.  بسیاری ازمعلمین خیلی نیکدل و نازنین بطور روزمره در نسل کشی زبانی که جریان دارد مشارکت می کنند و جهان زبانی وتنوع فرهنگی را کاهش میدهند بی آنکه از آن آگاه بوده و یا خواسته باشند چنین کاری را انجام دهند.بهتر است که آنان لحظه ای درنگ کرده و از خود بپرسند چرا وچگونه من در چنین نسل کشی شرکت دارم؟

Tove  Skutnabb-Kangas در حوزه های دوزبانی ، آموزش اقلیت ، آموزش زنان و قدرت ، هویت قومی ، آمیختن اقلیت با جامعه ، نژاد پرستی و امپریالیسم فرهنگی و حقوق بشر زبانی محقق بوده و بیش 300 مقاله علمی و متجاوز از 20 جلد کتاب تالیف دارد.

این مقاله از منبع زیر ترجمه شده است:

TESOL Quarterly, Vol. 28, No. 3, Special-Topic Issue: K-12. (Autumn, 1994), pp. 625-628.