سٶزوموز

http://sozumuz.blogspot.com/

 

باز هم معضل رسميت زبان تركي

در قدرداني از گراميداشت روز جهاني زبان مادري در شهرهاي آزربايجاني تهران، قم، زنجان، سولدوز (نقده)، اورميه، قوشاچاي (مياندواب)، اردبيل، خييوو (مشگين شهر)، خوي و .......



سانسور تاسف انگيز اما خودافشاگرانه

به مناسبت روز جهاني زبان مادري، در بسياري از شهرهاي آزربايجان از جمله در تهران، قم، زنجان، سولدوز، اورمو، قوشاچاي، اردبيل، مشگين شهر، تبريز و .... تحت تدابير امنيتي و پليسي فوق العاده شديد تظاهرات و مراسمي برگزار شد. در اين تظاهرات ضدآپارتايد زباني و ضدراسيستي بيسابقه در تاريخ ايران، يكبار ديگر خواست صريح ملت ترك مبني بر رسمي شدن زبان تركي در ايران بر زبان آورده شد. اخبار تظاهرات سنت شكن مذكور، مطابق معمول و در راستاي سياست انكار، از سوي رسانه هاي دولتي و همچنين رسانه هاي پوزيسيوني و اپوزيسيوني فارسي موسوم به سراسري بايكوت و سانسور شد. در چند رسانه معدود فارسي موسوم به سراسري نيز كه اشاره اي به اين تظاهرات گرديد، پيام بسيار صريح و خواست اصلي و بنيادين تظاهرات كنندگان كه عبارت از "رسمي شدن زبان تركي در ايران" است، با گستاخي تمام به شكل "خواست براي آموزش زبان مادري از سوي آذري زبانان" تحريف و واژگونه نمايانده شد.




در ايران مساله زبان تركي، مساله "آموزش زبان تركي" به هموطنان آذري زبان نيست، حتي "آموزش به زبان تركي" (يعني همه مفردات) از مهد كودك تا دانشگاه به زبان تركي هم نيست. مسئله تامين برابري مليتهاي ايراني در قانون اساسي و در عمل، لغو بندهاي مربوط به رسمي و دولتي بودن انحصاري زبان و خط فارسي در قانون اساسي، رسمي و برابر اعلام شدن همه زبانهاي ملي رايج در ايران با ذكر نام تك تك آنها در قانون اساسي (مشخصا تركي، فارسي، لري، كردي، عربي، بلوچي، تركمني، لاري) و اعلام زبان تركي - به همراه زبان فارسي و يا بدون آن - به عنوان زبان دولتي دولت مركزي ايران است. يعني شناختن همه حق و حقوقي كه زبان و قوم فارسي در ايران دارد براي مليتهاي ديگر و در راسشان ملت ترك ايران.


در ايران زبان و فرهنگ ملت دوم اين كشور، فارسي رسمي است و زبان و فرهنگ ملتهاي ديگر، از جمله ملت اول كشور، تركي غير رسمي است. اين وضعيت قابل قبول نيست و حكما بايد عوض شود. رسمي، دولتي و آموزشي و .. بودن انحصاري زبان فارسي، براي مردم ايران مخصوصا ملتهاي غيرفارس مضر و غيرقابل پذيرش است. ميبايد سلطه انحصاري زبان و فرهنگ قوم فارس در ايران خاتمه يابد و زبان و فرهنگهاي ملتهاي ايراني و در راس آنها ملت ترك كه اكثريت نسبي مردم ايران را تشكيل ميدهد رسمي اعلام گردد.


زبان صرفا وسيله اي براي ارتباط بين انسانها نيست


زبان صرفا وسيله ارتباط بين انسانها نبوده٬ ميتواند به عنوان ابزار اعمال قدرت از سوي دولتها، عامل يكسانسازي٬ محو فرهنگها و زبانهاي ديگر و محملي براي اجراي ايدئولوژيهاي راسيستي و بنيادگرائي و
ּּּ بكار رود، همان نقشي كه زبان فارسي در ايران امروز دارد و اين زشتترترين و نفرت انگيزترين نقشهاي متصوره يك زبان استּ در ايران، زبان ٦٥٪ از مردم از تمام صحنه هاي قانوني، حقوقي و اجتماعي و علمي و هنري و اداري و رسانه اي غائب است و دولت سعي در تحميل و جايگزين ساختن زبان قوم اقليت ٣٥٪ فارس بر ملل ايراني غيرفارس دارد. در چنين شرايطي آموزش و گسترش زبان٬ ادبيات و فرهنگ فارسي اساسيترين ابزار دولت در يكسان سازي و فارس سازي مليتهاي ايراني و در راس آنها تركهاي ايران و اهداف ميني امپريالستي قوميتگرايان افراطي فارس در سلطه بر آزربايجان و كردستان و لرستان و عربستان .. حتي كل منطقه را تشكيل ميدهد (برخي از اين اهداف ميني اپرياليستي در كتاب محسن رضائي به شكل تبديل زبان فارسي به زباني منطقه اي فرموليزه شده اند). اكنون در ايران، به هيچ شكي زبان فارسي رسمي؛ داراي نقشي استعماري٬ ضدمدنيت و ضدمدرنيته، ضد تلرانس، ضدتكثر و ضد دمكراسي استּ بارها گفته ايم و باز هم خواهيم گفت: براي ملت ترك، زبان فارسي رسمي و تحميلي، سمبل تاريكي قرون وسطي، سمبل شونيسم پهلوي و آريا پرستي و سمبل تحميل و تحقير ملي و سلب آزاديهاي دمكراتيك و حقوق ملي اش، سمبل بنيادگرايي و استبداد است.

در ايران مساله زبان تركي، مساله "آموزش زبان تركي" به هموطنان آذري زبان نيست، حتي "آموزش به زبان تركي" (يعني همه مفردات) از مهد كودك تا دانشگاه به زبان تركي هم نيست. مسئله تامين برابري مليتهاي ايراني در قانون اساسي و در عمل، لغو بندهاي مربوط به رسمي و دولتي بودن انحصاري زبان و خط فارسي در قانون اساسي، رسمي و برابر اعلام شدن همه زبانهاي ملي رايج در ايران با ذكر نام تك تك آنها در قانون اساسي (مشخصا تركي، فارسي، لري، كردي، عربي، بلوچي، تركمني، لاري) و اعلام زبان تركي - به همراه زبان فارسي و يا بدون آن -  به عنوان زبان دولتي دولت مركزي ايران است. يعني شناختن همه حق و حقوقي كه زبان و قوم فارسي در ايران دارد براي مليتهاي ديگر و در راسشان ملت ترك ايران.

در ايران زبان و فرهنگ ملت دوم اين كشور، فارسي رسمي است و زبان و فرهنگ ملتهاي ديگر، از جمله ملت اول كشور، تركي غير رسمي است. اين وضعيت قابل قبول نيست و حكما بايد عوض شود. رسمي، دولتي و آموزشي و .. بودن انحصاري زبان فارسي، براي مردم ايران مخصوصا ملتهاي غيرفارس مضر و غيرقابل پذيرش است. ميبايد سلطه انحصاري زبان و فرهنگ قوم فارس در ايران خاتمه يابد و زبان و فرهنگهاي ملتهاي ايراني و در راس آنها ملت ترك كه اكثريت نسبي مردم ايران را تشكيل ميدهد رسمي اعلام گردد.

زبان صرفا وسيله اي براي ارتباط بين انسانها نيست

زبان صرفا وسيله ارتباط بين انسانها نبوده٬ ميتواند به عنوان ابزار اعمال قدرت از سوي دولتها، عامل يكسانسازي٬ محو فرهنگها و زبانهاي ديگر و محملي براي اجراي ايدئولوژيهاي راسيستي و بنيادگرائي و ּּּ بكار رود، همان نقشي كه زبان فارسي در ايران امروز دارد و اين زشتترترين و نفرت انگيزترين نقشهاي متصوره يك زبان استּ در ايران، زبان ٦٥٪ از مردم از تمام صحنه هاي قانوني، حقوقي و اجتماعي و علمي و هنري و اداري و رسانه اي غائب است و دولت سعي در تحميل و جايگزين ساختن زبان قوم اقليت ٣٥٪ فارس بر ملل ايراني غيرفارس دارد. در چنين شرايطي آموزش و گسترش زبان٬ ادبيات و فرهنگ فارسي اساسيترين ابزار دولت در يكسان سازي و فارس سازي مليتهاي ايراني و در راس آنها تركهاي ايران و اهداف ميني امپريالستي قوميتگرايان افراطي فارس در سلطه بر آزربايجان و كردستان و لرستان و عربستان .. حتي كل منطقه را تشكيل ميدهد (برخي از اين اهداف ميني اپرياليستي در كتاب محسن رضائي به شكل تبديل زبان فارسي به زباني منطقه اي فرموليزه شده اند). اكنون در ايران، به هيچ شكي زبان فارسي رسمي؛ داراي نقشي استعماري٬ ضدمدنيت و ضدمدرنيته، ضد تلرانس، ضدتكثر و ضد دمكراسي استּ بارها گفته ايم و باز هم خواهيم گفت: براي ملت ترك، زبان فارسي رسمي و تحميلي، سمبل تاريكي قرون وسطي، سمبل شونيسم پهلوي و آريا پرستي و سمبل تحميل و تحقير ملي و سلب آزاديهاي دمكراتيك و حقوق ملي اش، سمبل بنيادگرايي و استبداد است.

سياست دراز مدت و استراتژيك قوميتگرايان فارس و دولتهاي استمعاري خارجي پس از شكست انقلاب مشروطيت در سال ١٩٠٥ تاكنون، عبارت بوده است از تبديل گام به گام "زبان قوم اقليت فارس" نخست به "زبان رسمي" كشور، بعد از آن به "زبان رابط" بين ملل ايران، سپس به "زبان مشترك" مردم (زبان دوم همه ايرانيان)، و در نهايت به "زبان مادري" همه ايرانيان. رژيم پهلوي دو هدف نخست يعني رسمي نمودن فارسي و تبديل آن به زبان رابط ملل ايراني را با موفقيت محقق كرد و جمهوري اسلامي در ادامه وظيفه، -گرچه بيهوده- در حال اجراي دو هدف بعدي يعني تبديل زبان فارسي به زبان مشترك و در نهايت به زبان مادري همه ايرانيان است. از همين روست كه ميبايد تذكر داد و آگاه بود كه پس از به روي كار آورده شدن دولت پهلوي تا به امروز، هر گونه تغيير و دخل و تصرف دولتي و اجباري حادثه در وضيعت زبانهاي رايج در ايران و مشخصا ارتقاء موقعيت زبان قوم اقليت فارس به عنوان زبان مشترك و يا تنها زبان رسمي دولت مركزي ايران، مطلقا مفاقد مشروعيت و حقانيت بوده و از طرف ارگانهاي فرهنگي و سياسي صلاحيتدار مليتهاي ايراني نبايد به رسميت شناخته شوند و نخواهند شد و طبيعتا در بازسازي و ساختار ايران دمكراتيك نيز هرگز و اصلا ملاك عمل قرار نخواهند گرفت.

زبان فارسي در شرايط آزاد - حتي اگر تنها زبان دنيا هم باشد- هرگز نميتواند زبان ملي، مادري، مشترك، رسمي و هيچ چيز ديگر خلق ترك و ديگر ملل غيرفارس منطقه باشد. اين زبان كه نه زبان ملي و نه زبان مادري جامعه ملل ايراني نيست؛٬ زبان حكومت مركزي٬ زبان كودتاهاي دمكراسي شكن، استعمار داخلي٬ سمبل دخالت خارجي، ابزار اجراي نقشه هاي ميني امپرياليستي شونيسم فارسي و محو فرهنگ و هويت تركي و آزربايجاني است. نقشه هايي كه بايد با تمام قوا و از جمله با ترك فارسي نويسي تركان ايران در هم شكسته شوندּ و اين البته كه مقوله اي جدا از تعصب و تنگ نظري است. اتحاد در ايران با تحميل زبان و فرهنگ فارسي به ملتهاي ديگر بدست آمدني نيست.

بين زبان دولتي و زبان رسمي فرق است

دو مقوله "زبان رسمي" و "زبان دولتي" را نمي بايد به هم آميخت. هر زبان رايج در كشور، به صرف رايج بودن در كشور بايد رسمي اعلام شود مثل تركي، فارسي، لري، كردي، بلوچي، عربي، تركمني .... از اين ميان اين زبانها آنها كه زبان ملت هايند زبان دولتي منطقه فدرال آن ملتها مي گردد و سپس يكي و يا تعدادي از اين زبانهاي دولتي ايراني، به دلايل سياسي و تاريخي و جمعيتي و غيره و يا زباني غيربومي و خارجي، بسته به شرايط، به عنوان زبان دولتي دولت مركزي ايران انتخاب ميشوند.

زبانهاي رسمي

يكي از معاني رسمي بودن يك زبان، به رسميت شناخته شدن حق استفاده از آن زبان در آموزش و پرورش٬ دادگاهها٬ رسانه ها ٬ اداره ها و ... از طرف دولت است. يعني زباني كه در سطوح گوناگون مي تواند بين شهروندان و دولت براي ارتباط متقابل بكار رود. به اين معنا كشور ايران نه يك زبان رسمي٬ بلكه بايد به تعداد ملتها و مليتهاي ساكن در اين كشور داراي چندين زبان رسمي باشد. اين زبانهاي رسمي٬ عبارتند از همه زبانهاي ملي ملتها و مليتهاي (=اقليتهاي ملي) ايران. در هر كشور به تعداد ملتها و مليتهاي (اقليتهاي ملي) ساكن در آن كشور زبان ملي وجود دارد. در ايران نيز همه زبانهاي ملي تاريخا رايج در ايران فارغ از شمار متكلمين، ملت و يا مليت (اقليت ملي) بودن متكلمين آن، محل تكلم، وضعيت منطقه اي، تاريخ و نحوه  كاربردشان در كشور و....  بايد در قانون اساسي رسمي اعلام شده و در ادارات٬ دادگاهها٬ وسائل ارتباط جمعي و در سيستم آموزشي، حقوقي، قانونگذاري، ......... بكار برده شوند. و همه اينها بايد اتوماتيك از طرف دولت رسمي اعلام شوند.

زبانهاي دولتي

يك معناي ديگر زبان رسمي، زبان كاربردي هر كدام از دولتهاي فدرال در مراوده و مرابطه با يكديگر ويا  زبان كاربردي دولت مركزي ايران در روابط بين المللي و خارجي است. بهتر است در اينگونه موارد به جاي زبان رسمي دولت، از اصطلاح زبان دولتي استفاده نمود و همچنين بين زبان دولتي هر كدام از دول فدرال و دولت مركزي فرق قائل شد. در شرايط ايران همه زبانهاي ملل ايران (گروههاي ملي كه در سرزمين تاريخي خود به طور متراكم ساكن اند) مي بايد زبان دولتي دولت فدرالي كه در سرزمين ملي ملت مذكور تاسيس مي شود اعلام گردد. به عبارت ديگر زبان اقليتهاي ملي در دولتهاي فدرال رسمي (در ايجاد ارتباط بين اقليتهاي ملي و دولت)، اما غير دولتي خواهند بود. (يعني زبان اقليتهاي ملي يك سرزمين، زبان رسمي دولت مربوطه در مراوده با ديگر دول فدرال و يا خارجي نخواهند بود)

زبانهاي دولت مركزي

و اما زبان رسمي زبان دولت مركزي در كشورهاي كثيرالملله اي مانند ايران كه دولت مركزي در روابط ديپلماتيك بين المللي بكار ميبرد بسته به ملاحظات گوناگوني مي تواند تعيين شود از جمله بر اساس شمار متكلمين، سراسري بودن، كاربرد در كشورهاي همسايه، كاربردهاي دولتي در گذشته و زبان ديني و ادبي و ديپلماتيك و نظامي ... .بودن. در نمونه ايران، لزومي ندارد كه زبان رسمي دولت مركزي يك عدد باشد زيرا محدود كردن تعداد زبان "رسمي" دولت مركزي به "يك" زبان، آنهم زبان فارسي ابدا با شرايط و تاريخ اين كشور همخوان نيست. قاعدتا زبان رسمي دولت مركزي٬ ميتواند همه زبانهاي رسمي دولتهاي فدرال در ايران٬ دو و يا چند زبان عمده (تركي، فارسي و لري٬ ... ) و يا زباني بين المللي مثل انگليسي باشد. اما به همه حال و از اين به بعد، اين زبان نميتواند تنها زبان فارسي باشد.

از طرف ديگر زبان تركي، فارغ از تعداد زبانهاي رسمي دولت مركزي، مطلقا مي بايد در ميان آنها باشد. از آنجائيكه زبان تركي زباني سراسري و زبان اكثريت نسبي مردم كشور است، سابقه كاربرد هزار ساله در دولتهاي حاكم بر ايران، در ارتشهاشان، در عرصه هاي ادبي و ديني و آموزشي و ... دارد و در منطقه نيز زبان اول و دولتي دو كشور همسايه آذربايجان و تركيه است، ميتواند به عنوان يكي از زبانهاي رسمي دولت مركزي ايران -به همراه فارسي و يا بدون آن- اعلام شود. عده اي نيز مناسب مي دانند كه دو زبان عمده كشور يعني تركي و فارسي توامان زبانهاي رسمي دولت مركزي ايران اعلام شوند. اينان اينگونه استدلال مي كنند كه ايران از دو مليت عمده ترك و فارس تشكيل ميشود (جمعا هشتاد درصد)، شمار فارسها و تركها تقريبا يكي است، فارسي و تركي هر دو در تاريخ اين كشور به عنوان زبانهاي دولتي و ادبي و ديني بكار رفته اند، و ....

البته رسمي و يا دولتي شدن زبان تركي در مناطق ترك نشين ايران، و يا اعلام آن به عنوان يكي از دو زبان رسمي دولت مركزي امري جدا از مساله مناطق ملي و فدراليسم، حق اداره امور خود يا تعيين سرنوشت است. چه ايران فدرال بشود و چه يونيتار متمركز بماند، زبان تركي مي بايد رسمي اعلام شود و همچنين به مثابه زباني عمده و سراسري ميبايست به عنوان يكي از زبانهاي رسمي دولت مركزي ايران پذيرفته شود. خواست اعلام كردن زبان تركي به عنوان يكي از دو زبان دولت مركزي ايران، مساله اي مربوط به عموم ملت ترك در ايران است، حال آنكه خواست تاسيس دولت فدرال آذربايجان و ديگر مناطق ترك نشين ايران، بيشتر متوجه بخشهاي مشخص خلق ترك ساكن در آن نواحي ميباشد.

رفع بعضي از شبهات

برخي از گروههاي فارس مركز سراسري، بتازگي و كم كم اعتراف مي كنند كه گويا مردم حق دارند در كنار زبان رسمي و مشترك فارسي به زبانهاي مادري خود نيز صحبت كنند!. خط قرمز رسمي و مشترك بودن زبان فارسي، كه از سوي فارسگرايان كشيده مي شود بر استقامتي است كه ديگر درستي آن در ايران تماما زير سوال است. از جمله اين كه زبان فارسي زبان مشترك ملل ايران است و در آينده نيز كماكمان تنها زبان رسمي و دولتي ايران و بنابراين زبان رابط ملل و دول فدرال اين كشور خواهد ماند و مليتهاي غيرفارس هم ملزم به آموختن آن. اينها همه نادرست است. آنچه كه اين دوستان افراطي آرياگرا آنرا تبليغ و مدافعه ميكنند، مربوط به سده ۲۱ نيست، گفتمان راستگرايان افراطي و ساده انگاران قرن ۱۹ است، جامعه ايراني به سرعت خود را از اين گونه نخنماها كنار ميكشد. همكشوريهاي فارس بايد سعي كنند با ذهنيت و روشهاي جديد از جمله توسل به اعلاميه حقوق بشر و مصوبات به روز شده اتحاديه و پارلمان اروپا و آشنايي با يكي از زبانهاي ملل ايراني و يا داشتن نيم نگاهي به آنچه در افغانستان و عراق مي گذرد،.... گفتمانهاي جديدي براي بحث و عرضه پيدا كنند:

- گفته ميشود: "هر كشوري بايد داراي يك زبان رسمي و ملي باشد". در جواب مي گوئيم اين ادعا بر فرضي تماما غيرواقعي و نادرست متكي است. چه كسي گفته است كه هر كشوري بايد فقط يك زبان ملي و رسمي داشته باشد؟ هيچ اصل و قانون و منطقي وجود ندارد كه در كشوري كثيرالمله كه در آن دو ملت عمده فارس و ترك داراي جمعيت تقريبا يكساني اند، و هيچكدام به تنهايي اكثريت مطلق را نيز تشكيل نميدهند به انتخاب يك زبان رسمي براي دولت مركزي مجبور بود. ايران كشوري كثيرالمله است و شرايط آن به كشورهايي مانند سوئيس و كانادا و يا افغانستان همسايه شباهت دارد. ميبايست كه اقلا هر دو زبان تركي و فارسي زبان رسمي دولت مركزي ايران اعلام شود و ديگر زبانهاي ملي مانند عربي، لري، كردي، بلوچي، تركمني و ...نيز در مناطق ويژه خود رسميت داشته زبان دولتي باشند. اساسا رسميت انحصاري زبان فارسي به معني غيررسمي شمردن زبانهاي ملي ديگر از طرف دولت است. و اين در حالي است كه هيچ دولتي به لحاظ استانداردهاي معاصر حقوق بشري، حق غير رسمي نمودن هيچ‌ زبان و دين و مذهب و عقيده اي را ندارد.

- گفته ميشود "مساله تحصيل به زبان مادري قضيه اي خيلي پيچيده است كه متخصصان بايد با در نظر گرفتن تمام جوانب در باره آن تصميم گيري بكنند. آيا هزينه هاي پرسنلي و مالي چنين جرياني مثلا در تمام دوره دبستان و دبيرستان و دانشگاه اصلا موجود هست؟" در جواب بايد گفت بر عكس، دولتي و رسمي بودن انحصاري زبان فارسي در ايران بسيار پرهزينه تر است. منتها هزينه آنرا اساسا ملل غيرفارس ميپردازند. نابودي زبانها و فرهنگها و هويتهاي مليتها و ملل ايراني و از بين رفتن رنگارنگي و غنا و مدنيتهاي اين كشور، تجريد مردم ايران از دنياي مدني مدرن و جوامع دمكراتيك همسايه و مآلا تحميل جامعه اي تك رنگ و بدوي به مردم ايران و منطقه خاورميانه، هزينه ايست كه فعلا مردم ايران با تسلط انحصاري زبان و فرهنگ و قوم فارس بر كشور در حال پرداختن آنند، هزينه اي سنگين تر از اين؟

- گفته ميشود "تدريس اين زبان ها و گويش ها همه در صورتي نتيجه بخش خواهد بود كه ارايه آنها به صورت اختياري باشد". در جواب بايد گفت هر وقت در ايران تدريس زبان فارسي به فارسها به صورت درسي اختياري آنهم فقط در دانشگاهها در آمد، ميتوان تركي را نيز فقط‌ در دانشگاهها به شكل اختياري آموزش داد. اگر آموزش فارسي به شكلي اجباري و از مهد كودكها شروع ميشود، آموزش تركي نيز بايد از مهد كودكها شروع شده و اجباري باشد. در يك كشور براي دو ملت و دو زبان برابر، دو قانون متفاوت را نميتوان اعمال نمود.


- گفته ميشود "هويت خواهان و برابري طلبان ملل ايراني خواهان عوض كردن زبان ملي كشوراند". در جواب مي گوئيم كسي نميخواهد زبان ملي هيچ ملتي را عوض كند و يا زبان تركي را بر ملل غير ترك ايران تحميل نمايد. آنچه گفته ميشود اين است كه به تبعيض، تحريم و سركوب فعلي ملل و زبانهاي ملي تركي، كردي، عربي، بلوچي، تركمني، لري و ... پايان داده شود و زبانهاي ملل ساكن در ايران از حقوق برابر برخوردار شوند و همه رسمي و دولتي شوند.

- گفته ميشود "در ايران سنت فارسي نويسي وجود دارد". در جواب مي گوئيم كسي راجع به تاريخ و سنت فارسي نويسي و عربي نويسي و لاتين نويسي و ايلامي نويسي در ايام ماضي صحبت نميكند. مشكل فعلي ايران رسمي و دولتي اعلام شدن تنها يك زبان و سعي بيهوده و مهمل تحميل و جانشين كردن زبان اقليت فارس به جاي زبانهاي ملتها و مليتهاي ايراني از سوي دولت است، گيرم كه قبلا سنت ۱۰۰۰۰ ساله فارسي نويسي هم وجود داشته باشد. وانگاه اگر سنت لاتين نويسي در اروپاي قرون وسطي موجود بوده است آيا اين دليل مي شود ملتهاي اروپايي هم امروزه در قرن بيستم يكم نيز زبان ملي خود را ترك و يا قدغن كرده و زبان لاتيني را تنها زبان ملي و رسمي و دولتي خود اعلام كنند؟ جواب اين سوال منفي است، اساسا به اين سبب كه ديگر در قرون وسطي زندگي نميكنيم. فارسي هم ممكن است در قرون وسطي يكي از زبانهاي ادبي (نه زبان دولتي و نه زبان رسمي) در غرب جهان اسلامي بوده باشد. اما اين گذشته، دليل نميشود مليتهاي خاورميانه امروز هم به جاي زبان مليشان فارسي را تنها زبان ملي و رسمي و دولتي خويش اعلام كنند. آري، ملت ترك جدا نميخواهد در قرون وسطي درجا بزند.

در ثاني اگر همه رسمهاي تاريخي مانند رسم فارسي نويسي در ادبيات قرون وسطائي خوب و نيكوست، پس به چه سبب رسم كاربرد زبان تركي در دولت و ارتش امپراتوريها و دولتهاي تركي حاكم بر ايران بد باشد؟ بنا به اين منطق بايد امروز زبان دولت ايران و هئيت حاكمه و ارتش و سپاه بلادرنگ تركي اعلام شود.


- گفته مي شود "فارسي همواره زبان رسمي ايران بوده است" در جواب مي گوئيم در گذشته زبان فارسي يكي از زبانهاي ادبي منطقه بوده است.  اما در قرون وسطي، زبان رسمي و غيررسمي آنگونه كه امروز مطرح است در معنا نداشت. و هرگز نمي توانسته است زبان رسمي هيچ دولتي بخصوص دولتهاي تركي بوده باشد. حقيقت آن است كه رسمي شدن زبان فارسي آنهم به شكلي انحصاري از ابداعات شوم وزارت مستعمرات بريتانيا در ايران است. فارسي از سال ١٩٣٥ زبان رسمي و تحميلي و استعماري و دولتي و جانشين در ايران شده است. قبل از آن دولتهاي ترك و آذربايجاني حاكم بر ايران و آذربايجان و ارمنستان و گرجستان و بخشهائي از عراق و افغانستان و
ּּּزبان رسمي نداشته اند و همزمان زبانهاي تركي و فارسي و عربي و ּּּرا بسته به شرايط، براي امورات دولتي بكار مي بردندּ

- گفته  مي شود "رسمي شدن زبان تركي غير عملي است زيرا همه كتب چاپ ايران و كتابهاي درسي و... به زبان فارسي است" در جواب مي گوئيم اعتراض ملتهاي غيرفارس ايران هم دقيقا به اين وضعيت اسف انگيز است  كه چرا در حاليكه اكثريت مردم ايران غير فارس اند، نزديك به تمام كتابهاي چاپ داخل فارسي است و ايرانيان غيرفارس جبرا و از سرناچاري به فارسي مينويسند. دليل اصلي اين وضعيت اسفناك، همان رسمي و دولتي شدن انحصاري زبان فارسي به همراه ممنوع شدن آموزش به زبانهاي ملي ايران و كاربرد آنها در ادارات و غيره است. با رسمي و دولتي شدن زبانهاي ملي در ايران، مردم ايران اين زبانها را هم به راحتي خواهند فهميد.

- گفته مي شود "زبان تركي زباني محلي است و نمي تواند رسمي شود". زبان تركي زبان اقليت و يا محلي نيست. زباني سراسري و زبان اكثريت نسبي مردم ايران است. در شرايط فعلي ايران، بحث اقليت زباني و زبان محلي شامل زبان فارسي و قوم فارس ميگردد نه ملت و زبان ترك. خواست آموزش به زبان تركي و رسمي و دولتي شدن آن محدود و منحصر به منطقه خاصي نيست، صحبت از تدريس و رسمي شدن زبان تركي در سراسر ايران كه تركها در آن پخش اند و مخصوصا پايتخت تهران است.

- گفته مي شود "به دليل نبودن امكانات و كادرهاي لازم، تاسيس دانشگاهها و فرهنگستانهاي تركي غيرعملي است". در جواب مي گوئيم آنچه براي ايران از اين پس غيرعملي است حاكميت و هژموني انحصاري زبان و فرهنگ و قوم فارس به قيمت مرگ و نابودي زبان و فرهنگ ملتهاي ايران است، نه تاسيس دانشگاهها و فرهنگستانهاي تركي. در ايران در مقابل آنچه براي زبان فارسي وجود دارد مشابهش براي زبان تركي هم بايد وجود داشته باشد، اين شامل فرهنگستان زبان تركي، بنياد گسترش زبان تركي، دانشگاهها و دانشكده هاي تركي، روزنامه ها و رايدو تلويزيون سراسري تركي و ..... . ميشود.

گئرچه يه هو!!!